یادداشت و تکمله ای بر مقاله ی (چرا یک دست، دست دیگر کجاست؟) بهرام رفیعی
✍🏻سید محمد هاشمی*:
قبل از هر سخنی ، لازم است تشکر کنم از مطلب جالب و در خور تأمل دوست و استاد گرانقدرم جناب آقای بهرام رفیعی که با نگاهی دقیق در مورد ظلم هایی که در طول تاریخ به زنان روا داشته اند را مورد مداقه قرار داده بودند و البته هر چند از ظلم و ستم ها در حق زنان گفته بودند به برخی فضایل و برتری های آنان نیز اشاره نموده بودند، و بقول معروف :
عیب می جمله بگفتی
هنرش نیز بگوی
طبق این اصل به هر دو سو نظری افکنده بودند.
لازم دانستم در تکمله ی مبحث ایشان به نکاتی اشاره کنم که امیدوارم مقبول افتد.
و اما باید گفت، در خصوص نگاه به زن بطور کلی از دیرباز در همه ی ادیان و ملل جهان نظرات مختلفی وجود داشته است که به گوشه هایی از آن اشاره می کنم.
فیلسوفانی چون افلاطون و ارسطو عقاید خود را درباره زنان چنین بیان کرده اند و به نتایجی متفاوت رسیدند.
برخی از محققان افلاطون را به عنوان اولین طرفدار و یا مدافع حقوق زنان ، به سبب برخی پیشنهاد های اصول گرایانه او درباره نظام جامعه که در شاهکارش موسوم به “جمهور” به آن پرداخته است، می شناسند.
در دولت جامعه آرمانی که او به تصویر کشیده است، عالی ترین طبقه اجتماعی را حاکمان و سربازان-محافظان-تشکیل می دهند و زنان هم در کنار مردان به عنوان گروهی برگزیده ، پذیرفته شده اند.
زیرا «زنان باید همان وظایف مردان را بر عهده گیرند و باید از همان تعلیم و تربیت هم برخوردار باشند.»
افلاطون سخنان خود را چنین خاتمه می دهد:
«باید به زنان موسیقی و ورزش و هنر جنگیدن را آموخت تا بتوانند همچون مردان عمل کنند. با این همه هیچ هیئت و رسته ویژه اجرایی در حکومت وجود ندارد که زن عهده دار آن باشد به آن سبب که او زن است؛ یا به آن سبب که یک مرد به خاطر برتری جنسی خود می تواند عهده دار چنین منصب هایی باشد. اما موهبت های طبیعی بین زن و مرد تقسیم شده است… زنی قدرت درمان کردن دارد ،دیگری ندارد؛
یکی موسیقی دان است ولی دیگری طبیعت و مایه موسیقی ندارد…
زنی فیلسوف است، دیگری دشمن فلسفه…
زنی طبیعتاً خصلت سرپرستانه و قیم وار دارد و دیگری ندارد.
آیا چنین اختلاف هایی سبب قطع انتخاب سرپرستان مرد نمی شود؟ …
مردان و زنان هر دو قابلیت هایی دارند که می توانند فرد را به قیم جامعه تبدیل کنند، آن ها تنها در میزان قدرت و ضعف با یکدیگر متفاوت اند.»
در نگاه اول آرمان شهری که افلاطون به تصویر کشیده است، برای زنان یونان بسی امیدوار کننده است.
ولی عقاید او درباره حکمرانی و جنگیدن زنان در کنار مردان ،برای آن مکان و زمان، خیلی رادیکال و مترقی بوده است، او به این که زنان و مردان واقعاً برابرند عقیده ای نداشت و از آن دفاع نمی کرد .
چون افلاطون در قبولاندن نظریه برابری زن و مرد توفیقی نیافت، نمی توان او را طرفدار واقعی زنان به شمار آورد. او دست کم می خواست بپذیرد که بعضی از زنان از برخی مردان باهوش تر و ارزشمندترند.
به همین سبب نظر مایکل گرانت که می گوید:
« افلاطون نزدیک ترین راه رسیدن به زن سالاری سازمان یافته ای به شمار می آمد که دنیای یونان-روم آن را خلق کرده بود» درست به نظر می رسد.
بر خلاف افلاطون، معروف ترین شاگرد وی، ارسطو که همواره به دنبال مباحث فلسفی بود ،از این دیدگاه سنتی که زنان دون پایه و زیر دست مردان اند پیروی می کرد.
ارسطو در کتاب سیاست خود می گوید:
*« مرد ذاتاً برتر است و زن حقیر و ناچیز. یکی دستور می دهد و دیگری از آن پیروی می کند.
این اصل ضروری برای نوع بشر است… .
مرد ذاتاً برای دستور دادن ساخته شده نه زن؛
درست همچون کهنسالان که بر نوجوانان کم تجربه برترند… .
همان طور که سقراط می گوید: شجاعت و عدالت مرد و زن با هم برابر نیست؛ شجاعت مرد در فرمان دادن است و شجاعت زن در اطاعت کردن.»
ارسطو همچنین معتقد است که زنان از نظر اخلاقی هم در مراتب پایین تری از مردان قرار دارند.
مردان”روح” اند و زنان صرفا “جسم” اند.
ارسطو فیلسوفی برجسته محسوب می شد و بسیاری از نوشته های علمی او مبتنی بر تفکر خلاق و منطقی بود و روش هایی نو برای اندیشه درباره جنبه های خاص دنیای طبیعی به وجود آورد.
با این همه ظاهراً درباره ی حقوق و نقش های زنان به سنت و عرف رایج بازگشته و مرد سالاری را تثبیت کرده است.
فیثاغورث درباره زن گفته است:
«اصل خوبی وجود داشته و نظم و نور و مرد را آفریده و اصل بدی هم، آشوب، تیرگی و زن را آفریده است.»
در همین مکتب نیز، افلاطون نگاهی پست به زن دارد و مینویسد:
«باید خدایان را سپاس گذارد که من را آزاد آفرید و نه برده و من را مرد خلق کرده و نه زن.»
آرتور شوپنهاور، فیلسوف آلمانی که از بزرگترین فلاسفه اروپا و فیلسوف پرنفوذ تاریخ در حوزه اخلاق، هنر، ادبیات معاصر و روانشناسی جدید به شمار میرود نیز با رسیدن به موضوع زن، نگاه عجیبی به این قشر دارد. او میگوید:
«زن حیوانی با گیسوان بلند و افکاری کوتاه است که باید آن را مدیریت کرد!»
فردریش نیچه، فیلسوف و متفکر آلمانی نیز باوری عجیب دارد و در اظهارنظری شگفتانگیز میگوید:
«وقتی نزد زن میروی شلاق را فراموش نکن.»
گویی در نگاه این متفکر آلمانی، زن باید زیر شلاق تربیت شود و نباید از خود حق رأی و استقلال عمل داشته باشد و این تربیت جز با شکنجهکردن میسر نمیشود.
از این ها که بگذریم در ادیان هم نگاه چندان خوبی راجع به زن نمی بینیم، هر چند اگر نیک بنگریم در خواهیم یافت که نوع نگاه هر دینی بستگی به مکان و زمان و محیط اجتماعی و شرایط فرهنگی و جغرافیایی هر منطقه داشته است.
مثلاً می بینیم در دین یهود ارث زن نصف مرد است. که این امر بعدها در اسلام هم آمده است.
و یا در کتابی خواندم که در زمان های گذشته زرتشتیان هنگامی که زن در عادت ماهیانه به سر می برد، را از خود دور می کردند و حتی با آنان سر یک سفره غذا نمی خوردند.
و حتی اراسموس دسیدیروس در کتاب «در ستایش دیوانگی» زنان را دیوانه خوانده و چنین می نویسد:
دیوانگی می گوید:
باید دانست، شادی و خوشبختی بدون من وجود ندارد.
ابتدا این نکته توجه ما را جلب می کند که طبیعت، که مادر و پرورش دهنده نوع انسان است، چگونه دقت کرده است که هیچ چیزی از چاشنی مختصر دیوانگی بی بهره نباشد.
طبق گفته رواقیون ، عقل آن است که در همه چیز نیروی ادراک و تمیز را راهنمای خود سازیم و، به عکس، دیوانگی این است که در کارها از امیال و هوس ها پیروی کنیم.
لیکن برای آنکه زندگی آدمیان کاملاً از اندوه و تیرگی خاطر آکنده نباشد، ژوپیتر به ایشان خیلی بیشتر میل و هوس عطا کرده است تا ادراک و تمیز و،در واقع، نسبت آنها مثل نسبت یک لیور به نیم اونس می باشد.
( لیور واحد قدیمی وزن بود که در همه جا کم وبیش حدود نیم کیلوگرم بود، اونس، واحد دیگر قدیمی وزن، با آن تفاوت داشت. اونس رومی یک دوازدهم لیور و اونس پاریس یک شانزدهم لیور بود.)
گذشته از این نیروی تمیز و ادراک را به گوشه ناچیزی از سر تبعید کرده و حال آنکه مابقی بدن را در معرض نهب و غارت امیال و هوس ها قرار داده است.
به علاوه ، در مقابل نیروی تمیز و ادراک ، دو ظالم جبار آرام ناپذیر مقرر داشته؛ یکی از آنها خشم نام دارد که مقام و جایگاه او در منطقه سینه است، یعنی مرکز حیات را که قلب است در اختیار دارد، و دیگری شهوت نامیده می شود که سلطان بلامنازع مناطق پایین تر بدن است.
بیچاره نیروی ادراک و تمیز در مقابل اتحاد این دو عامل مخوف چه می تواند کرد؟
رفتار روزانه آدمیان به خوبی جواب این سؤال را می دهد:
او می تواند مرتباً نعره بکشد و مقررات اخلاق و عدالت را به کرات متذکر شود، ولی کو گوش شنوا؟
آدمیان نعره بلندتر می کشند و گفتار او را یاوه می خوانند تا جایی که عقل و تمیز خسته می شود و به شکست خود اعتراف می کند.
ولی چون وظیفه مرد آن است که امور اجتماع را پیش ببرد، پس الزاماً به وی کمی بیش از یک اونس تمیز و ادراک عطا شد.
ژوپیتر برای حل این مشکل ، چنان که عادت اوست ، با من مشورت کرد و من به او اندرزی دادم که به حق و واقع شایسته چون منی است و آن این که همواره زنی را با مردی همراه سازد.
وقتی که افلاطون این سؤال را مطرح می کند که آیا باید زنان را در شمارش موجودات صاحب تمیز به حساب آورد یا در ردیف حیوانات، مقصودش فقط نشان دادن دیوانگی واقعی این جنس است.
هر زن که بخواهد خود را در شمار عاقلان جا بزند فقط نشان می دهد که دیوانه ای مضاعف است.
عیناً مثل این است که بخواهند علی رغم فرمایش مینرو( رب النوع رومی . مینرو خداوند عقل و کیاست بود،و در اصطلاح رومیان، علی رغم مینرو عمل کردن یعنی کاری خلاف عقل کردن.) خری را به مدرسه بفرستند. هرکس که بخواهد بر خلاف طبیعت خویش جامه تقوی بپوشد و هنر و استعداد خود را در این تظاهر به کار برد،نقایص خود را بهتر و بیشتر نشان می دهد؛
ضرب المثلی یونانی می گوید: ” میمون همواره همان میمون است حتی اگر جامه ارغوانی بر تن کند.” به همین طریق ، زن نیز همواره زن یعنی دیوانه، است حتی اگر ماسکی بر چهره ی خود بزند.
با این حال گمان نمی کنم که تا آن حد دیوانه باشند که نسبت به من کینه داشته باشند از آن جهت که من ایشان را به دیوانگی منسوب می کنم؛ از من که مثل آنها مؤنث هستم( کلمه ی Folie به معنای دیوانگی در زبان فرانسوی کلمه ای مؤنث است.) و در عین حال نفس دیوانگی می باشم؛ زیرا اگر مسائل را با دقت بیشتری مطالعه کنیم ملاحظه خواهیم کرد که اگر آنان در زندگی خوشبخت تر از مردان هستند،این خوشبختی را از بسیاری لحاظ مرهون دیوانگی می باشند.
در مرحله اول می بینیم که آنان از امتیاز بزرگ زیبایی برخوردارند و به حق و واقع آن را مقدم بر هر چیز می شمارند و به وسیله آن می توانند استبداد خود را بر همه جا، حتی بر همه مستبدان ، بگسترانند.
این قیافه خشک و متفرعن که مردان دارند، این پوست خشن، و این جنگل انبوه ریش و پشم که همه از نشانه های پیری هستند از کجا می آیند؟
بی شک همه آنها از رذیلت و شائبه عقل ناشی می شوند.
به عکس، صورت زنان همیشه صاف ، صدای ایشان ملایم و دلپذیر، و پوست آنان لطیف است، چنانکه گویی از جوانی ابدی برخور دارند.
از این گذشته، مگر نه بزرگترین آرزوی ایشان در زندگی این است که مورد پسند مردان واقع شوند؟
و گرنه هدف این همه کوشش در تهیه لباسهای زیبا برای چیست؟
این همه آرایش سر و موی ، این حمام ها و مالش ها ،این همه کوشش مشاطه در زیبا ساختن چهره، همه این عطرها و روغن ها ، و به کار بردن این همه تدبیرها در بهتر جلوه دادن صورت و چشم و پوست چه هدفی دارد؟
با این حال من رسماً اعلام می دارم که بزرگترین عامل نفوذ آنها در مردان دیوانگی است.
مردان حاضرند هر چه دارندبه زنان بدهند،همه چیز را و از هر قبیل ، فقط در ازای لذت و شهوت.
ولی آنچه بخصوص زنان را دلپذیر و لذتبخش می سازد دیوانگی است، و اگر کسی همه مهملاتی را که مردان به زنان می گویند در نظر گیرد و همه حماقت هایی را که در هنگام تمایل به بهره گیری از لذات عشق مرتکب می شوند ملاحظه کند، قطعاً گفتار مرا انکار نخواهد کرد.
از این اقوال و نظریات که بگذریم می بینیم حتی در دنیای ادبیات شاعران هم در گذشته تا کنون نگاه مختلفی راجع به زن داشته اند، بطوری که هر قدر به عصر حاضر نزدیک تر می شوند دیدگاهشان مترقی تر و نسبت به زنان نگاهی انسانی تر دارند.
لذا به نظرم باید هر مسئله ای را در زمان خود و آن جامعه برد و قضاوت نمود چون دنیای هر شخص در هر دورانی متفاوت است.
حتی زنان ۵۰ سال قبل را نمی توان با زنان الان مقایسه نمود.
نه تنها برای زنان بلکه حتی برای مردان هم این مسئله صدق پیدا می کند.
لذا نیک است اندکی از این فضای تفکیک زن و مرد خود را رها سازیم و تنها به انسان بنگریم که اسم عام است که بر زن و مرد اطلاق می گردد.
و بدانیم مهم همان انسان و انسان بودن و انسانی زیستن است و اصولاً جنسیت مطرح نیست؛ و به هر انسانی فارغ از جنسیت آن می دهند که انجام داده است و هیچ عمل نیکی خواه زن ، خواه مرد انجام داده باشد ضایع نخواهد شد.
*أَنِّی لَآ أُضِیعُ عَمَلَ عَٰمِلٖ مِّنکُم مِّن ذَکَرٍ أَوۡ أُنثَىٰۖ*
(آل عمران/ ۱۹۵)
«من [پاداش] عمل هیچ صاحبْعملى از شما را ـ چه مرد و چه زن ـ که همنوعِ یکدیگرید تباه نمىکنم؛
با امید به اینکه انسان ها در هر کجای این جهان پهناور طرحی نو در اندازند و نوع دید و نگاه شان را از جنسیت رها ساخته و زن و مرد را بعنوان یک انسان ببینند نه یکی را برتر از دیگری !
و به تعبیر قرآن:
“یَـٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّا خَلَقۡنَٰکُم مِّن ذَکَرٖ وَأُنثَىٰ وَجَعَلۡنَٰکُمۡ شُعُوبٗا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓاْۚ إِنَّ أَکۡرَمَکُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰکُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٞ”
(حجرات/۱۳)
ای مردم، ما شما را از [آمیزش] مرد و زنى آفریدیم و به تیرهها و قبیلههای مختلف تقسیم کردیم تا یکدیگر را بازشناسید. بیتردید، بزرگوارترین شما نزد الله پرهیزگارترینِ شماست؛ و الله [به آنچه میکنید] دانا و آگاه است.
لذا همانگونه که می بینیم خداوند زن و مرد را برابر و یکسان دانسته است و گرامی ترین آنان را با تقواترین.
*: تحلیل کر ونویسنده اوزی ساکن بندرعباس
لینک کوتاه:
با سپاس از دو استاد گرانقدردر پرداختن به دید گاه های مختلف راجع به نقش و جایگاه زن در زندگی اضافه می کنم مهمترین موضوع نقش زن در هر جامعه امروزی است که به مرور زمان شکل گرفته البته که دیگاه اجتماع مثلا طالبان نمی تواند هم قد جوامع مسلمانان مناطق پیشرفته باشد هر چند هر دو قشرپیرو یک دین باشند و زنان شهری با روستایی هم نمی توان در دوطرف یک کفه ترازو سنجید هر چند در یک عصر و زمان در حال زیست باشند .اوز از دیر باز با پشتیبانی مردان روشن نگر جایگاه شایستهای را دارا بوده… ادامه »
تحلیل شما کاملا علمی و همه جانبه است
جایگاه تثبیت شده خود
من از این بابت تشکر میکنم که هر مطلبی برروی آن نقد صورت گیرد از هردو نویسنده آقایان بهرام رفیعی و محمد هاشمی تشکر میکنم وتاکید میشود منتقدان ما اصلا به مسئله مهم آموزش و پرورش ورود نمی کنند تا منافع شخصی شان حفظ شود
دوست دارم آقای هاشمی که مقیم بندرعباس هستند بیشتر خودش را معرفی کند البته مقاله خوبی نوشتند ولی بیشتر سعی کردند بعمد طولانی بنویسند وگرنه احتیاجی به این همه توضیح واضحات نبود
متوجه نشدم نویسنده چه منظوری را میخواستند برسانند مدافع بودند یا مخالف
آقای هاشمی متنی برگرفته از اندیشمندان و فلاسفه آورده بودید که از این لحاظ بایستی شما را ستود البته بهتر بود از فلاسفه حاضر حاضر یا حاضران علاوه برآرتور شوپنهاورمیاوردید وحتی از سیاسیون هم میاوردید تا با تلفیق نظرات خواننده را بهتر به جمع بندی برساند ولی برداشتم در مجموع این بود که فلاسفه نظر مثبتی بزنان نداشته اندولی بازهم از شما که این زحمت را کشیدید تشکر میکنم
تا زمانی که تغییرات بنیادی در موضوعاتی مثل چند همسری مردان و ارث و میراث زنان و فتوای علمای اسلام در تغییرات دادن این موضوعات با حداقل اضافه کردن شرط و شروطاتی به این ۲ موضوع انجام نپذیرد
حق و حقوق زنان پایمال است
تحلیل واقعآ جالب بود کاملا آقای رفیعی استدلال کردند مدیرین رن در جامعه طرفدارندارد