چرا یک دست، دست دیگر کجاست .
بهرام رفیعی*: زنان این سرزمین از مدیریت تا سیاست تا لالایی تا عرصه های مختلف ورزشی و اجتماعی همه با یک دست تکان می دهندو ثابت کردندکه زنان این سرزمین توان مند هستندو نگاه ویژه دولت هم به زنان است . از سخنان فرماندارمحترم بانوفروغ هاشمی در شبکه یک سیما.
قطعا زنانی که با یک دست تکان می دهند و جامعه را به تکاپو وا می دارند توان مند هستند. اما دستی دیگر کجاست . مگر نمی گویند یک دست صدا ندارد . نگارنده کمی کنجکاو شده ورق های تاریخ را ورق می زند تا دوردست های تاریخ و حتی دورتر از تاریخ تا به اسطوره ها برسد . آنجا که فردوسی می گوید: تو آن را دروغ فسانه مدان . آن جا که در اسطوره ها می خوانیم زن از دنده چپ مرد آفریده شده است . تاریخ را بیشتر شکافته تا به اسطوره ای در بهشت برسیم . آنجاکه زن ، مردرا وسوسه می کند تا از بهشت رانده شود و گناه رانده شدن مرد از بهشت را به گردن می گیرد یا به گردن او می اندازند . از آن جاست که زن را به عنوان خناس وسوسه گر در تاریخ معرفی می گردد. عقل را به مردان نسبت می دهند و مکر را به زنان . قابیل که برادرش هابیل را می کشد پای یک زن را در میان می بینی . در اسطوره های یونانی هم داریم فقط مختص ایران نیست . در اساطیر یونان آمده است آگاه ممنون رهبر یونان در جنگ تروا با توطئه زنش به قتل می رسد(مجله نسیم مهر ۹۸ ص ۹۴) زنان به منزله مخلوقاتی نگریسته می شدند که جامعه را ویران می کند . در بندهش اشاره جالبی دارد مبنی بر اینکه اورمزد ناتوان بود از اینکه مخلوق دیگری غیر از زن برای فرزند آوری بیافریند و اگر می توانست جز این کند همان می کرد. این نشان می دهد که درذهن روحانیت زرتشت هم زنان را در قلمرو اهورایی قرار ندارند. این درماندگی در ادبیات و تاریخ ما خیلی ورودو بروز نموده است . مولوی در فیه مافیه خود ، زن را بخشی از وجود شیطان می داند . و به مریدان خود توصیه می کند مگر برای بچه دار شدن هم خوابه نشوید . سعدی هم در اشعاری می گوید : زن خوب راه بازار نمی گیرد . به روی کسی نمی خندد. صدایش بلند نمی شود زیرا که بانگ بلند زن خرمی را از خانه می برد. به مردان توصیه می کند .
زن نوگیرهرنوبهار که تقویم پاری ناید به کار .
لذا این گونه نابرابری ها اولا اگر به منشا خلقت هم مربوط نباشد به نابرابری در حقوق عرصه اجتماعی ، سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی زن را به یک موجود فرعی و تابع و متعلقه و ضعیفه مرد تبدیل می کند . حتی تحت تاثیر همین فرهنگ هنوز هم در بعضی جوامع زن را به اسم ضعیفه صدا می زنند . طبیعی است از موجود ضعیف دست دوم کاری در عرصه اجتماعی از او ساخته نیست . زنی که نه می تواند صداش بلند کند نه راه بازار بگیرد و جزو اثاث و ملک مرد است و نه می تواند اظهار نظر نماید حتی عشق او هم می لنگد که در مرام و مسلک عرفا عشق را به تبعیت از مردسالاری که در تار و پود تاریخ و فرهنگ ما رسوخ داشته مردانه انگاشته اند چون جمال خداوندی با ویژگی های برتر یعنی قدرت و غیرت و شجاعت ترسیم نموده اند . در فرهنگ صوفیانه و عارفانه ما گاهی وقت ها معشوق را هیات و شکل و شمایل مرد ظاهر می شود که نشان دهنده عدم حضور زنان در عرصه های اجتماعی و سیاسی عرفانی است .زنی که در طول تاریخ نه حق قضاوت داشته نه حق شهادت نه حق طلاق و نه حق انتخاب شوهرو حضانت از فرزندان خود. لچکی بوده است که به عنوان خون بست بین طوایف یا قبایل رد و بدل می شده است زمانی به زور این لچک را ازسرش می داشتند و زمانی هم به زور این لچک را بر سرش می گذاشتند . در طول تاریخ نه نور پیامبری در جبین زن دیده شده و نه فرکیانی به زن داده شده است . تنها وظیفه این موجود لچک به سر در طول تاریخ از آشپزخانه تا اتاق خواب بوده است .
حالی درون پرده بسی فتنه می رود و گر سنگ از حدیث بنالد عجب مدار. از شیخ فضل الله نوری بگذریم بزرگ مردی چون سید حسن مدرس در مجالس بعد از مشروطیت مخالف رای زنان بودند . در زمانه خودمان بزرگان ما اینچنین دادسخن می گویند گیرم که یک زن را به مقام رئیس جمهوری رساندید یک روز صبح می رویم و می بینیم که دفتر ریاست جمهوری تعطیل است . چرا؟ برای اینکه دیشب خانم رئیس جمهور زایمان کردند . با همه این محدویت ها و محرومیت که از زمین و زمان بر زن رفته و همه عیب ها بگفتند اکنون باید هنرش گفت که مثنوی خواهد بود و هزارمن کاغذ.
زن مظهر زایندگی ، زندگی و آزادی است ، البته با خوانش جدید از اسطوره های،مذهبی و رانده شدن آدم و حوا از بهشت .آدم در بهشت بی شعور و ناآگاه بود . با عصیانی که کرد ورانده شدن از بهشت صاحب آگاهی و فهم و دانش گردید . جالب این است ایده رانده شدن از بهشت حوا (زن) می،دهد یعنی زن ایده پرداز آگاهی و شعور انسان می گردد. زن ایده می دهد تا آدم از بهشت نفهمی خود خارج گردد. عصیانی پاک که سبب می شود تا دنیایی بسازد با آرمان های انسانی نه بهشتی . خدایی بسازد که تصویر متعالی از آرمان های انسانی خود باشد که نامش سپیده دمی بر پیشانی آسمان بدرخشد . این زن قطعا می تواند سازنده باشد . سیاست را می خواند تا در عالی ترین پست سیاسی قرار گیرد . قضاوت را می خواند تا در عالی ترین پست قضاوت بنشیند . آواز می خواند تا مرزهای جنسیتی را درنوردد و به سرشت حقیقی انسان دست یابد تا صدای دوست را به گوش ما برساند . همان گونه که مولانا می گوید :
خشک سیمی خشک چوبی خشک پوست
از کجا می آید این آوای دوست
به تاریخ که مراجعه می کنیم در بحرانی ترین و پر تنش ترین وضعیت سیاسی کشور پوران دختی و آزرمی دختی از تبارو ریشه ساسانیان پیدا می شود تا کشتی سیاست را ناخدایی کنند تا بلکه از سقوط کشور به دست اعراب جلوگیری کنند . در دوران مشروطیت وقتی دولت مقروض می گردد زنان گوشواره و النگوهای خودرا می فروشند.و برای سرمایه گذاری در بانک ملی سهیم می شوند.زنی که شغل او رخت شویی بود می گوید: من فقط یک تومان پس انداز دارم . این یک تومان را از من بگیرید تا در سرمایه گذاری بانک ملی شریک باشم . در جریان اولتیماتوم روسیه در سال ۱۲۹۰ سیصد زن با تپانچه های پنهان در زیر چادرهاشان به راهرو مجلس می ریزند و تهدیدمی کنند که هر نماینده ای که اولتیماتوم روس ها بپذیرند خواهندکشت . جدا از خشونت غیرقابل قبول ، بویی از شهامت و شجاعت زنانه هم می دهد که انگار گردآفریدبه جنگ سهراب می رود وقتی موهاش از زیر زره جنگی رها می شود و سهراب بدانست که او یک دختراست تعجب می کند که چنین دختری از ایران به آوردگاه و میدان جنگ می آید .
در مشاغل روزانه و روزمره چون رانندگی و بنایی و معماری مردانه ایستاده اند . در کلیپی واتساپی چهره زنی کوهنورددر حال شستن شیشه ساختمان سربه فلک کشیده می بینیم که این نماد شجاعت اراده و غرور زن ایرانی است . بانویی که با دستانش نه فقط شیشه را بلکه کلیشه هارا هم پاک می کند. او نه تنها از ارتفاع نمی ترسد بلکه از هیچ محدویتی هم هراسی ندارد. این شیر زن کوهنورد با قامتی استوار در دل آسمان تهران ایستاده و فریاد می زند من زنم ، می توانم . می توانم فرزندانم را حضانت نمایم . بدون همسر و اجازه او مسافرت کنم . چون یک مرد شهادت دهم و قضاوت کنم . من نیمه مرد نیستم من یک زن کامل هستم .
اعتماد من از ریسمان سست عدالت و قانون آ ویزان نکنید . چشم های عاشق مرا با دستمال تیره قانون نبندید .
و کلام آخر به قول فروغ فرخزاد شاعر معاصر :
چگونه می شودبه آن کسی که می رود
اینسان
صبور
سنگین
سرگردان
فرمان ایست داد
با سپاس از فروغ فرماندار که اینسان صبور و سنگین می رود تا شهرستان را بسازد مبادا که فرمان ایست بگیری .
بهرام رفیعی اوز فروردین ماه
*: فرهنگی بازنشسته، پژٰوهشگر ونویسنده تاریخ وادبیات از شهرستان اوز
لینک کوتاه:
آقای رفیعی فکر کنم کمی جو زده شدید
درسته
آقای بهرام رفیعی نصیحتی از من بشما میدانم در ادبیات و شعر و شاعری مهارت دارید واهل تاریخ هم هستید و خودت بیشتر از هرکس میدانید شاعران واندیشمندان در تاریخ ماندگار شدند و ماندند که مداح نبودند بقیه را خودبهتر دانی
دروددوست عزیزانجمن این پند ادیبانه شما را به گوش جان می خرم و امیدوارم که از نوشته و مقالات من بوی کریه مدح پاجه خواری و درباری نشنیده باشید که من این لفط درو گوهری را به پای خوکان نخواهم ریخت وامیدوارم اگرهم مدحی دیدید از نوع مدح حافظ تلقی کنید که گفت خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود .
آقای رفیعی شعر فردوسی خیلی جالب بود (. تو آن را دروغ و فسانه مدام)
آقای رفیعی شما معلمی بازنشسته هستید و با وجوپیکه مدرسه غیر انتفاعی دایر کردید ومدیرش هستید ولی مردم از شما انتظار دارند دباره آموزش و پرورش بنویسید در باره فرمامدار خود رسانه ها وسایتها بویژه آقای صالح که تا مدیری قوی دید از هر کلمه ریز و درشت که بنظرش برسد مینویسد
درپاسخ به جناب معلم معمولا معلمان اوز که مدیریت رسانه. دارند ویا مطلبی مینویسند بخاطر حفظ منافع خود وخانواده اشان چیزی نمیگویند که مسولان. اموزش. وپرورش. اوز. نا راحت. شوند وهمه مردم. اوز هم. انرا. احساس میکنند وتذکر هم. داده اند
آقای،خضری حتما درحریانید آقای فیاًض پور از روسای سابق اوز،شدند مدیرکل آموزش وپرورش فارس بد نیست شما ویا آقای رفیعی تحلیلی بنگارید
آقای رفیعی بایستی قدردانی اندیشمندی مثل جنابعالی بود وشد که چنین موشکافه پیرامون مدیریت یکزن قلم میزنید و مطمینآ قلم شما اصلا بوی مدح نمی دهد و امید است دوستان مقاله را عمیق تر بخوانندویا فضای نقد را هوشمندانه را بیشتر باز کنند
حق با شماست یک دست صدا ندارد… دست دیگر کجاست؟!
آقای رفیعی قبل از هر چیز تقدیر و نشکر میکنم که قشنگ مسائل را زیر ذره بین میبرید واین خودش بهتری حمایت است ولو که علیه مدیر زحمتکشی باشد که دارد خدایی کارمیکند ولی اینراه بدانید هرمدیری که بخدا و مردم توکل و اتکا کند دست دیگر هم وجود دارد این ضرب الامثل را میاورم که گفته است. کس نخوارد پشت من جز ناخنهای انگشت من . واگر خانم فروغ هاشمی مسیر را خوب پیش بروند شک نکنید دستان زیادی هستند که همداستان با دست فرماندار سبز شوند میگویید نه. یکبار دیگر نگاهی بعکسهای استقبال مردم در روز تودیع ومعارفه… ادامه »