اولین کارمند دانشگاه آزاد اوز، دانشگاه خانه دومم بود
گفتگو از بهاره بهبین*
قبلاً نوشتهشده بود دانشگاه آزاد اسلامی مرکز اوز در مقطعی راهاندازی شد که کشور دوران کاهش زاد و ولد را تجربه کرده بود و طبیعتاً آموزش و پرورش و در ادامه دانشگاهها نیز از نظر جمعیت دانشآموزی و دانشجویی متأثر میشدند.
بنابراین این مرکز آموزش عالی که در روز آغازین چندان جدی گرفته نمیشد اما با پشتیبانی شیخ عبدالقادر فقیهی، هیئت امنا در اوز و دبی و اراده و پشتکار کارکنان و همانطور که بارها یادآوری شده است با دلبستگی و صبوری، خود را در مسیر راهاندازی قرار داد و این اراده باعث تجلی و مشارکت نیکوکاران شد و باید گفت کارکنان از عوامل مهم شکلگیری و تثبیت موسسه محسوب می شوند.
همانگونه که رابعه بهبین عنوان میکند آغاز فعالیت دانشگاه آزاد کسی تجربهای از چگونگی تاسیس یک چنین مرکز آموزش عالی نداشت و از اطلاعات فنی و تخصصی بیبهره بودند ولی همه کوشش کردند آنچه لازم است بیاموزند و آموختند و بیشک دانشگاه با مشکلات زیادی دستبهگریبان بود که مهمترین ان خروج یکیک کارکنان بود که در بهترین حالت به کاربردن واژه «شوک» منطقیتر باشد اما وضعیت شکنندهتر از اینها بود و واژهای فراتر از شوک برای دانشگاه نوپا لازم است بهکاربرده شود و این بار رابعه بهبین که نقش برجستهای در ساختار اداری، آموزشی و برپایی آیین بزرگ کلنگ زنی در روز ۱۱ فروردین ۱۳۸۷ داشت به خاطر زندگی در شهر دیگر ناچار به ترک دانشگاه شد.
مقدمه بالا از زحمات کارکنان نمیکاهد چون بیشتر از حضور برای اعتلای دانشگاه زحمت کشیدند اما بررسی علل آسیبپذیری ناشی از خروج نیروی انسانی آموزشدیده و مجرب درگذر زمان که شهر و شهرستان اوز با آن روبرو است نیاز به کار تحقیقی دارد و امید است با بررسی کارشناسانه وضعیت به صورتی پیش برود که ماندگاری افراد محلی بیشتر شود.
دانشگاه آزاد اسلامی مرکز اوز ارزش و زحمات کارکنان سابق را از یاد نمیبرد و بدین خاطر با رابعه بهبین که همچنان دل و قلبش با دانشگاه است به گفتگو نشستیم:
۱-شما اولین کارمند در دانشگاه هستید بیشتر از زبان خودتان بگویید:
رابعه بهبین هستم دارای مدرک کارشناسی مهندسی کامپیوتر، فوقدیپلم از دانشگاه آزاد سلامی واحد لارستان و کارشناسی از دانشگاه پیام نور اوز، هماکنون ساکن اوز دارای یک فرزند هستم. کار در دانشگاه را از سال ۸۶ آغاز کردم و تا سال ۹۲ مشغول به انجام وظیفه بودم.
۲-چگونه وارد دانشگاه شدید؟
چون علاقهی زیادی به کار داشتم دنبال شغل مناسبی میگشتم که بهطور اتفاقی پروین دادستان را در خیابان دیدم (که جا دارد بار دیگر از ایشان تشکر و قدردانی کنم) بعد از سلام و احوالپرسی به ایشان گفتم دنبال کار مناسبی هستم که گفتند چند وقتی است مجوز راهاندازی دانشگاه آزاد صادر شده و عبدالعزیز خضری مسئول راهاندازی به دنبال یک کارمند است میتوانید ایشان را در دفتر روزنامه عصر اوز ملاقات کنید. از شنیدن این خبر خوشحال شدم و از آنجایی که دیروقت بود فردای آن روز به دفتر عصر رفته بعد از انجام مصاحبههای لازم قرار شد بعد از چند روز نتیجه را بهصورت تلفنی اطلاع دهند که خوشبختانه طی تماسی قرار شد از اول هفته سرکار بروم. کارم را از ابتدا در دفتر موقت دانشگاه آزاد که در کتابخانه بانو در طبقه فوقانی بازارچه حافظ مستقر بود آغاز و بعد از گذشت کمتر از یک ماه به محل دانشگاه در خیابان کمربندی نقلمکان کردیم.
از همان زمان ناصر خضری که از اعضای هیئترئیسه و اجرایی هیئتامنا بود نیز به جمع ما ملحق شد و چون عامو ناصر (معمولاً همه ایشان را به این نام صدا میزدیم زیرا که بسیار مهربان و صمیمی و به دور از هرگونه غرور همچون پدر و عمویی مهربان من و تمامی کارمندان را همراهی میکردند) در دوره دبیرستان استاد و دبیر فیزیکم بودند از این بابت بسیار خوشحال شدم و کار کردن با ایشان نیز راحت و به دور از استرس بود. سه نفری کارمان را در یک دفتر بهصورت دو نوبت شروع کردیم و بعد از آن هم محمد طاهر قاضیزاده بهصورت پارهوقت اضافه شد. کاری که به جرئت میتوانم بگویم هیچکدام انتظار آنهمه سختی و مشکلات را نداشتیم.
۳- در راهاندازی دانشگاه کسی تجربه کار کردن در آن را نداشته است چگونه خود را با شرایط وفق دادید؟
همانطور که قبلاً هم اشاره کردم هیچکدام از ما مخصوصاً عبدالعزیز خضری آنهم با توجه به سابقه مدیریتی زبانزد و درخشانی که در بیمارستان امیدوار اوز داشت انتظار چنین سختیهایی را نداشتیم. یکی اینکه سیستم مدیریتی و اداری دانشگاه آزاد کاملاً متفاوت و در نوع خود دارای قوانین منحصر به فرد بود مانند اعطای رشته جدید، اعطای مجوز و صدور کدهای مربوط به هر بخش، جذب هیئتعلمی، محدودیت در جذب کارمند و تشکیلات سازمانی و غیره و از همه مهمتر خدماترسانی به مراکز تازه تأسیس و غیره و دیگری مشکلات زمین اهدایی عبداله نظری نایب رییس هیئتامنا دفتر دبی که از حدود یک سال بعد به وجود آمد سختی کار را صدچندان نمود که با درایت و تلاش شبانهروزی رییس و بقیه کارکنان وضعیت دانشگاه به تثبیت رسید.
۴- آیا از آموزش ضمن خدمت برخوردار بودید؟ چه تحلیلی از آن میتوانید بیان کنید.
آموزش اولیه و جدی بهعنوان مسئول آموزش نداشتم و چون تنها کارمند بودم همهی کارهای اداری دانشگاه اعم از مالی، آموزش، دانشجویی، دبیرخانه و غیره به عهده خودم بود. در کارهای مالی خود عبدالعزیز خضری راهنمایی و همراهیم میکرد و دبیرخانه را هم با راهنمایی ایشان در ابتدای کار به پیش بردم ولی برای قسمت آموزش و دانشجویی در ابتدا کسی نبود که یاریم کند تنها چیزی که راهنمایم بود کتابچهی راهنمای آموزش بود که آن را مطالعه میکردم و اغلب سایتهای مختلف را مرور و دستورالعملها و آییننامهها را میخواندم و با توجه به اینکه به اولین پذیرفتهشدگان دانشگاه نزدیک میشدم از تجربه دانشجویی خود در دانشگاه آزاد استفاده میکردم و با مرور خاطرات دوران تحصیلم اینکه یک پذیرفتهشده در دانشگاه باید چه مراحلی برای ثبتنام انجام دهد و چه خدماتی به دانشجو باید ارائه شود و… به پیش بردم و خود فرمهای مربوطه را طراحی میکردم؛ و با توجه به اینکه واحد لارستان واحد مادر محسوب میشد و من نیز قبلاً دانشجوی آنجا بودم با کارکنان تا حدودی آشنایی داشتم و راحتتر میتوانستم از آنها کمک بخواهم که جا دارد از همینجا بار دیگر از همه آنها تشکر و قدردانی نمایم (اسعد زاهدی رییس وقت، غلامعباس واحدپور معاونت آموزشی، زینالی مسئول انفورماتیک، احمد روان و محمدعلی حاتمی منش مدیران و کارشناسان آموزش، مدیر گروه رشته حقوق، بانوان شاغل در امور بایگانی و فارغالتحصیلان و بقیه کارکنان که با صمیمیت با دانشگاه آزاد اوز همکاری کردند).
بعد از یک سال جلسات و کارگاههای متعدد در سطح استان و بعضاً کشوری برگزار شد که رییس در هر شرایطی که حتی حق مأموریت نمیگرفتیم ما را به همهی آنها از جمله تهران میفرستاد که شرکت در این جلسات و کارگاهها باعث توانمند شدن همه کارمندان میشد.
۵- محدوده وظایف شما در دانشگاه چه بود؟ و چهکارهایی را بیشتر انجام میدادید؟
دانشگاه به لحاظ نوپا بودن کارکنان را محدود به کاری مشخصشده نمیکرد و در صورت نیاز همه کارکنان با همدیگر همکاری میکردیم و سعی میشد تمام کارها بهروز و هیچوقت کار عقبافتاده نباشد و این جدیت و علاقه و پشتکار کارکنان را میطلبید. اوایل همانطور که قبلاً هم اشاره کردم کلیه امور را انجام میدادم. با اضافه شدن مرجان شرفی کارهای مالی، شهریه دانشگاه و هیئتامنا را عهدهدار شد. هر چند تا جایی که در توانم بود و سعی بر همکاری بود در نبود وی کارهای شهریه دانشجویی را هم انجام میدادم. البته با آمدن شرفی از تنهایی بیرون آمدم. بیشتر اوقات آقایان خضری بیرون از دانشگاه برای جلسات و پیگیری کارهای اداری در دانشگاه حضور نداشتند و من سرکار احساس تنهایی و ترس میکردم و قرار بر این بود در چنین مواقعی به محمد طاهر قاضیزاده زنگ بزنم تا جایی که یک روز به من گفتند اینجا نزدیک است سریع خودم را میرسانم. مانده بودم به دانشگاه اصلی که رفتیم چکار کنیم. درست یادم هست به او گفتم تا آن زمان تعداد کارمندان زیاد و دانشگاه دارای نگهبان و غیره میشود ولی حتی یک درصدم فکرش را نمیکردم که آن زمان دیگر مشغول به خدمت نباشم و حتی به جشن افتتاحیهی دانشگاهی که چه شبها برایش بیخوابی کشیدم و فکر میکردم کارهای فردا را چگونه پیش ببرم و برای چه مجوزهایی باید اقدام کنم و چه نامهنگاریهایی لازم است یا کجا باید تلفنی یا حضوری اقدام نماییم و چه شبهایی از خواب بلند میشدم و نامه تایپ میکردم، حضور نداشته باشم ولی با وجود این پیش میآمد که هر سه نفر نباشند و با آمدن شرفی این مشکل حل شد و دوستان خوبی برای هم شدیم.
بعد از گذشت حدود سه سال که فاطمه بنی زمانی اضافه شد کارهای دبیرخانه و پایگاه خبری پیام دانش به ایشان محول گردید ولی چون علاقه زیادی به سایت پیام دانش داشتم همیشه حتی در اوج کارهایم اول یک خبر ارسال میکردم و بعد به دیگر کارها میپرداختم یا برعکس وقتی از کارهای زیاد و تمامنشدنی آموزش خسته میشدم با فرستادن خبر یا تایپ آن سعی در رفع خستگیام میکردم. ولی در کل چون در سمت مدیر آموزش و اداری مشغول به انجاموظیفه بودم کارهای تخصصی من تمام امور آموزشی و دانشجویی اعم از ایجاد ترم جدید، آماده کردن سامانه و سیستمهای آموزشی و مالی برای ترم جدید، انتخاب واحد، احراز هویت، وضعیت مشمولان به خدمت برای آقایان، هماهنگی با استادان و دروس، فارغالتحصیلی، نقل و انتقالات و روابط عمومی بود. همچنین کارهای مربوط به شبکه دانشگاه و رفع کردن مشکلات سیستمها و راهاندازی سامانههای مربوطه برای کارکنان و استادان و … از جمله کارهای من در دانشگاه بود. کارهای دانشگاه خیلی زیاد ولی برایم بسیار دوستداشتنی بودند تا جایی که گذر زمان را حس نمیکردم. بارها میشد صبح که مشغول به کار میشدم ساعتم را نگاه میکردم میدیدم ساعت چهار شده و از این بابت متأسف میشدم که خیلی زود وقت اداری به اتمام رسیده است.
۶- در طول کار چه ارزیابی از انگیزه شغلی داشتید؟
کار در دانشگاه را بسیار دوست داشتم. دانشگاه جزئی از وجودم شده بود و آن را خانه دومم قلمداد میکردم. با هر موفقیت و پیشرفت دانشگاه هر چند ناچیز میخندیدم و با هرگونه مشکلی ناراحت و اندوهیگن میشدم و این حس باعث میشد با جان و دل کار کنم. خیلی از روزها به علت حجم زیاد کارها چون نمیخواستم کارهایم برای فردا بماند تا دیروقت مینشستم و تا زمانی که به اتمام نمیرساندم به خانه نمیرفتم و همیشه سعی میکردم کارهایم بهروز باشد و روی آن حساسیت خاصی داشتم. حتی روز آخر این موضوع را به مسئول بعدی پروانه پدرام یادآوری کردم که همین راه را ادامه دهد. مثلاً قبل از شروع ترم جدید به سایتهای دانشگاههای بزرگ نگاه میکردم و شروع ترم جدید و روزهای انتخاب واحد و حذف و اضافه و تاریخ امتحانات و غیره را از روی آنها تنظیم و یا بعضاً چند روزی زودتر آغاز میکردم و این امر باعث میشد که کارهایم معمولاً زودتر از موعد تمام شود هرچند که هیچوقت تمامی نداشت. پایان هر ترم دقیقاً شروع ترم بعدی بود و در امور با درایت و مدیریت رییس و راهنمایی ایشان سعی میکردیم اگر بیشتر از واحدهای بزرگ نباشیم به نسبت تعداد دانشجو کمتر هم نباشیم و همین امر باعث شد کمکم مراکز دور و نزدیک که اغلب با شرکت در جلسات با هم آشنا شده بودیم با دانشگاه اوز تماس بگیرند و برای حل مشکلات به ما رجوع کنند و این را همه مدیون عبدالعزیز خضری که مدیری مدبر و دوراندیش و بعضاً بسیار سختگیر در امور مسائل دانشگاه بودند و هستند، بودم.
۷- از دانشگاه آزاد اوز مرتب از بانی هیئتامنا صحبت به میان میآید چه نظری دارید؟
همه اعضای هیئت امنا هم دفتر دبی و هم اوز که در رأس آنها شیخ عبدالقادر فقیهی و دیگران که رییس دانشگاه از آنان اسم میبرد و شاید بعضآ آنان را ندیده و یا ملاقات نکردهام همگی همچون زنجیر محکمی دست در دست هم دادند و هر یک به نوعی سعی در راهاندازی و کمک به دانشگاه به صورتهای مختلف: مالی، کلامی، زبان خیر و غیره داشتند و دارند و به زبان ساده بگویم اگر هیئتامنا نبود دانشگاه آزاد هم نبود و اتحاد و همبستگی بین دو دفتر اوز و دبی و کوشش و پیگیریهای اعضا، تلاشهای خستگیناپذیر رییس دانشگاه برای رسیدن به هدف ، تعامل بین دو دفتر، مسافرتهای پی در پی برای جلب نظر خیرین و سعی در دور نگهداشتن دانشگاه از حاشیههایی که متأسفانه بعضی افراد به وجود آورده بودند باعث شد کارها تداوم داشته داشته باشد که جا دارد اینجا بار دیگر من نیز به نوبه خودم از تلاش و زحمات روسای هیئتامنا دفتر دبی و اوز عبدالقادر فقیهی و محمد صدیق پیرزاد و بقیه اعضای دو دفتر و همچنین خیرین و دوراندیشان تشکر و قدردانی نمایم.
۸- با توجه به اینکه شما مدیر آموزش بودید از روند اعطای رشتهها و دانشجویان مشغول به تحصیل در دانشگاه در اوایل راهاندازی بیشتر بگویید.
در ابتدای کار دانشگاه با مساعدت رییس واحد لارستان (واحد مادر) از مازاد رشته قبولی حقوق واحد لارستان موافقت برای تحصیل در دانشگاه اوز انجام شد و بعد از آن با تلاشها و پیگیری زیاد با سازمان مرکزی مجوز رشتههای کاردانی ساختمان بتنی، صنایع اتومبیل و کامپیوتر و سال بعد مجوز مکانیک خودرو که خوشبختانه در این رشته جذب دانشجوی خوبی داشتیم و از همه مهمتر مجوز رشته کارشناسی علوم قضایی را گرفتیم که در نوع خود بیان آن خالی از لطف نیست. من تلفنی با سازمان و دبیرخانه گفتگو میکردم و رییس برای جلب نظر ریاست دبیرخانه به شیراز عزیمت کرد و از آنجا طی تماس تلفنی که با رییس دانشگاه آزاد اسلامی واحد لارستان داشت قرار شد شبانه خود را به تهران برساند و ازآنجاییکه هنوز رسانههای اجتماعی مثل وات ساپ و غیره وجود نداشت یک شب حدود ساعتهای ده شب با من تماس گرفت و از من خواست به دانشگاه بروم و نامه و درخواستهای مربوطه را تنظیم کنم. با مرحوم پدرم به دانشگاه و سپس به پایانه مسافربری رفتیم و درخواست را به راننده اتوبوس شیراز دادم. یادم میآید که متأسفانه وقت کافی برای رسیدن خضری به جلسه تهران نبود و خوشبختانه نامه را به یک شخص تهرانی خیرخواه که قرار شد بهمحض رسیدن نامه را به سازمان مرکزی واقع در خیابان پاسداران برساند این امر صورت پذیرفت که در آن جلسه با دستور رییس وقت سازمان مرکزی دانشگاه آزاد اسلامی موافقت برای رشته علوم قضایی صادر شد. بابت آن خیلی خوشحال شدم و این موفقیت خوبی برای دانشگاه محسوب میشد و بعد از آن رشتههای حسابداری و سپس کارشناسی کامپیوتر، عمران و مکانیک با مساعدت واحدهای لارستان، مرودشت و لامرد صورت پذیرفت. دانشگاه کمکم به تعداد قابلتوجهی دانشجو رسیده بود و تلاشها و زحمات رییس، کارکنان و هیئتامنا بیاثر نمانده بود و شاهد شکوفایی این نهال نوپا بودیم. تمام هزینههای دانشگاه اعم از حقوق کارکنان و استادان، هزینههای جاری و حتی بخشی از هزینه ساخت ساختمان اصلی از محل درآمد شهریه دانشجویان بود. دانشگاه نهالی بود که کمکم شاخ و برگهای جدیدی داشت و روز به روز بزرگ و بزرگتر میشد. پیگیریها بالاخره نتیجه داد. هرچند که هنوز هم برای رسیدن به واحد بزرگ و در خور و شأن شهر اوز راه زیادی مانده بود.
۹- در اظهارات قبلی رییس را فردی منضبط و بسیار سختگیر معرفی کردید رابطه کارکنان با ایشان چگونه بود و آیا کار کردن با ایشان راحت بود؟
بله ایشان بسیار سختگیر و پرتلاش بودند و همه از ایشان حساب میبردیم ولی از طرفی از فضای مشورتی و اندیشه نیز استقبال میکرد و فضا را به کارکنان میداد که نظرات خود را بیان کنند.
برگزاری جلسات هماندیشی که معمولاً به صورت ماهانه برگزار و سیستم مدیریتی دورهای که هر دوره یکی از کارکنان دبیر آن میشد نمونهی بارزی از اهمیت دادن ایشان به کارمندان و سعی در توانمند ساختن مجموعه دانشگاه بود.
برای مثال دقیقاً به یاد دارم روزی بسیار خسته از امور دانشگاه و مشکلات زمین به دانشگاه برگشتند و همزمان نامهای را دریافت کردند که بسیار ناراحت شدند. بهطور اتفاقی نامه را دیدم سریع به سیستم دبیرخانه رجوع کردم و محتوای نامه را خواندم حس کردم که بهتر است از ارسال آن جلوگیری کنم. به آرامی پاسخ نامه را از روی میز برداشتم و گفتم بهتر است تا فردا کمی صبر کنیم. به یاد دارم کمی عصبانی شد و به من گفت سریع نمابر و پست شود. بعد از اتمام وقت اداری به منزل رفتم. صبح بعد مستقیم به محل دفتر ایشان رفتم که در این خصوص بیشتر صحبت کنیم وقتی لبخند رضایت را دیدم فهمیدم اشتباه نکرده ام و حتی از این بابت از من تشکر کرد و از آن زمان بیشتر کارهایمان با مشاوره و همفکری بیشتری انجام شد، هر چند که تصمیمگیرنده نهایی شخص خودشان بودند.
استرس دیگری هم که اوایل داشتم اولین فارغالتحصیلان بودند که پروندهی دانشجو بعد از اتمام تحصیل برای صدور مدرک به واحد مادر و بعد سازمان فرستاده میشد. تمام تلاشم را کردم که پروندهها بدون نقص باشد. وقتی اولین مدرک دانشآموختگی از دانشگاه لار بدون کوچکترین نقصی رسید از خوشحالی اشک شوق ریختم و در دفتر ثبت فارغالتحصیلان با خودکار قرمز نوشتم که همیشه به یادگار بماند *اولین دانشآموخته از دانشگاه آزاد اسلامی اوز* تلاش همگی با موفقیت به بار نشسته بود. همچون فرود موفقیتآمیز هواپیما به باند فرودگاه و خوشبختانه خیلی زود دانشگاه مجوز صدور مدرک به دلیل عدم اشتباه را دریافت کرد.
۱۰- خاطرهای از دانشگاه دارید.
دانشگاه و کار کردن در آن با وجود حجم زیاد کارها و خستگی مفرط همگی خاطره بود. از مراسم کلنگ زنی، برگزاری مراسمهای مختلف از جمله جشن فارغالتحصیلی، مراسمهای دانشجویی، جلسات هماندیشی کارکنان، اعضای هیئتامنا، استادان و همکاران گرفته تا صدور مجوزها، مکاتبات، ثبتنام و امتحانات و مأموریتها و غیره. یکی از شیرینترین خاطرات من زمانی بود که اسامی پذیرفتهشدگان علوم قضایی را برای اولین بار از سازمان مرکزی دریافت نمودم که سریع پرینت گرفتم و دواندوان به اتاق رییس رفتم. حتی لیست را به خانه بردم و تا قبل از خواب مدام اسامی را مرور میکردم و روزی که پذیرفتهشدگان که اغلب غیربومی و از تهران بودند برای ثبتنام به دانشگاه آمدند اسامی همه را حفظشده بودم و این باعث تعجب آنها میشد که چرا من قبل از ورود نامشان را بلد هستم. هر چند که مدیریت دانشجویانی که غیربومی و دارای آداب و فرهنگ متفاوت بودند خیلی سخت بود ولی باز هم با درایت عبدالعزیز و ناصر خضری و بقیه همکاران توانستیم از این مهم نیز بهخوبی عبور کنیم. خاطره دیگر همزمانی بود که رییس حق امضا از طرف خودشان را به من محول نمودند. من را به اتاق خواست و موضوع را بیان کرد. از شنیدن این خبر بسیار خوشحال شدم که توانسته بودم اعتماد وی را جلب کنم و این موضوع برایم بسیار مهم بود که کارهایم همچنان بهروز و به دور از اشتباه باشد. هرچند اوایل کمی استرس هم داشتم چون مسئولیت زیادی را میطلبید که در ارسال نامه دچار اشتباه نشوم. خلاصه کنم دانشگاه با وجودی که در مدرسه مرحوم حاج محمدهادی خضری بود ولی سالنی که سریع و با ارزانترین هزینه آماده کردیم همیشه محل تجمع اقشار مختلف بهویژه جوانان بود؛ و میشود گفت هفتهای نبود که مراسمی در دانشگاه نداشته باشیم.
۱۱- نظرتان در خصوص رسانههای الکترونیکی و پایگاه خبری پیام دانش چیست؟
سایت پیام دانش را خیلی دوست داشتم و دارم و برای تولید محتوای آن تلاش زیادی میکردم. حتی آخرین روز کارم نیز خبر منتشر کردم. پیام دانش از ابتدا بهصورت گاهنامه منتشر میشد ولی بعدها به درخواست اعضای هیئتامنا برای در جریان قرار گرفتن هر چه زودتر و انتقال سریع خبرهای دانشگاه سایت پیام دانش راهاندازی شد. هر چند که فقط به اخبار و مسائل دانشگاه اکتفا نکرد و اخبار روز شهر و منطقه و بعضاً کشوری و بین المللی را هم تحت پوشش قرار داد و خیلی زود توانست یکی از پرمخاطبترین و پربینندهترین سایتها در اوز و منطقه شود. کار رسانه بسیار مشکل و زمانبر است که خوشبختانه دانشگاه در این مورد نیز بسیار خوب عمل کرد.
۱۲- شما از نیروهای باتجربه، متخصص و سازنده برای دانشگاه نام برده میشوید چه شد که استعفا دادید و فکر نکردید که دانشگاه دچار مشکل شود؟
کارم و دانشگاه را بسیار دوست داشتم. با وجودی که حتی روزهای تعطیل غیر جمعه میآمدیم سر کار برخلاف میل باطنی و به خاطر شغل همسرم که آن زمان بهتازگی در بندرعباس مشغول به کار شده بود مجبور به ترک کار و شهرم شدم. برای دانشگاه نیز بسیار نگران بودم. قبل از من نیز همکاران مالی و دبیرخانه دانشگاه را ترک کرده بودند و این مسئله برایم خیلی نگرانکننده بود. دانشگاه از روزی که کارش را از صفر شروع کرده بود و تا آن زمان در جریان تمام پستیوبلندیها و مشکلات آن بودم ولی گاهی اوقات مجبور به انتخاب میشوید. شرایط من نیز در آن زمان همین بود مجبور بودم بین زندگی و کارم یکی را انتخاب کنم. برای دانشگاه که با خروج صددرصدی همکاران مواجه شده بود هر چند سخت بود ولی توانست با درایت رییس و تجربه باز خود را با شرایط وفق دهد که دانشگاه ضربه نخورد.
بعد از ترک تا الان همیشه به فکر مسائل دانشگاه بودم واقعاً نمیتوانستم از آن دل بکنم حتی پیشنهاد دادم برایم مرخصی یکساله بدون حقوق رد کنند تا با مرور زمان بهتر بتوانم تصمیم بگیرم و راه برای بازگشتم باز باشد که متأسفانه با این پیشنهاد موافقت نشد و میخواستند که من کارم را ترک نکنم مخصوصاً که دو نفر قبل نیز رفته بودند. دانشگاه دچار شوک شده بود و تصمیمگیری را مشکل میکرد و از طرفی من نیز در آن زمان شرایط بازگشت نداشتم. دانشگاه خانهی دومم شده بود. حتی تا ماهها پس از خروج از دانشگاه شبها با گریه از خواب بیدار میشدم و نگران بودم.
۱۳- در پایان اگر ناگفتهای دارید بیان کنید.
به همکاران قدیم و جدیدم و تمام کسانی که به هر نحوی با دانشگاه همکاری میکنند خسته نباشید عرض میکنم و امیدوارم همیشه این همبستگی و پیمانی که بین مجموعه دانشگاه و مردم به وجود آمده ماندگار باشد و همه با هم در جهت رشد هر چه بیشتر این مجموعه تلاش و همکاری نمایند.
از عبدالعزیز خضری و خواهر عزیزم بهاره که مراتب این گفتگو را فراهم کردند بسیار سپاسگزارم و برای دانشگاه آزاد و تمام خیرین بلند مقام، هیئت امنا و نهادهایی که کمک به رشد و اعتلای فرهنگ و آموزش به هر نحوی در سطح شهر اوز و منطقه دارند آرزوی موفقیت میکنم.
*: مدیر هنری و طراح فصل نامه با پیام دانش اوز
منبع: شماره نوزدهم فصل نامه با پیام دانش اوز
لینک کوتاه:
احسنت به خانم بهبین پر تلاش
موفق و سلامت باشند و سلامتی و پیشرفتشان در تمام مراحل زندگی شان را از خداوند خواهانم، در این مطلب عزیزانی که نویسنده هستند ، اگر قبل اسامی خواهران و برادران خانم و اقایی جهت احترام اضاف می کردند بهتر بود .
باعث افتخاری خواهر عزیزم
یاد خاطرات واقعآ تحصیل در دانشگاه آزاد اوز دوست داشتنی بود برای ماکه درمدرسه و محل دانشگاه فعلی درس خواندیم هرماهش برایمان تازگی داشت شمارا خانم بهبین زیاد زحمت دادم همه مهربان وخوش برخورد بودند
نامتان در تاریخ فرهنگ اوز همیشه درخشان باد
جایی که مصاحبه شونده در جواب مصاحبه کننده درباره ترکش از دانشگاه میگوید که خروج صد درصدی کارمندان واقعآ شکننده بوده. اینجا جای تامل وتعمق دارد دانشگاهی در سالهای آغاز بکارش یکی در پی دیگری کار مندانش را ازدست میدهد ولی میتواند خودرا سرپا نگهدارددانشگاهی که با دستان خالی اما با همت وپاکدامنی باز دست از تلاش برنمیدارد و دانشگاه را سرپا میستاند بلکه شرق اوز را بزیبایی میاراندخامم بهبین اگر خودتان پاسخ دادید و انشا از خودتان است باید بگویم درود برشما که حق مطلب را ادا کردید
خواهر گرامی سرکار خانم بهبین خسته نباشید وخدا قوت شماهم مثل خواهران عزیز شرفی و بنی زمانی خوب مصاحبه کردید وخوشحالم دانشگاه آزاد اوز که با زحمت جان گرفت کارش از کتابخانه بانو شروع شد وامروز خودش بزرگترین وبهترین پشتوانه وجایگاه فعالین فرهنگی است موفق باشید
خانم بهبین خیلی پرتلاش و با درایت و زحمتکش بودند خیلی برای دانشگاه زحمت میکشید واقعا حیف شد که رفتید هر جا هستید موفق باشید
درود بر خانم بهبین پرتلاش و با اخلاق واقعا مدیر خوبی بودی چقدر هم خوب نوشتین واقعا لذت بردم زحمات شما را هیچ وقت از یاد نمیبریم دوران دانشجویی خیلی بهتون زحمت میدادیم
یکی از زحمتکش ترین و با پشتکارترین کارکان دانشگاه بودند خانم بهبین
همیشه نام ایشون در خاطر ما هست
پیروز و موفق باشید