اوز شهر خشم قسمت دهم
بخش اول
نمی دانم. چرا آشفتگی و روان پریشی بر من مستولی شده، سوای دردهایی که دارم، با اتفاقاتی که می افتد، کم کم دارم به فراموشی هم دچار می شوم، پیش خودمان باشد، شنیده ام عده کثیری از فرزندانم که کمی دورترند، قصد متارکه از من را دارند، نمی دانم این را کجای دلم بگذارم، از خاص که هیچ، اما از عام توقع بیشتری دارم که سری به آنها بزنند و پای در میانی کنند و بگویند، چرا با من مشکل پیدا کرده اند.
شاید حق با آنها باشد، ممکن است نارسایی هایی که خود در عدم پیشرفت به چشم دیده ام، برای آنها هم اثر گذار بوده باشد و شاید چون به همسایه غربی خود نزدیک ترند، از ما بیشتر در زمینه توسعه پایدار و رونق شهر آگاهی یافته و خیلی از روشنی ها به چشم خود دیده و یا به قولی اطلاع یافته باشند که بزودی فاصله خود تا همسایه غربی بلوار خواهد شد که مسیر و جهت سیر افکارشان به آن سمت آسان نموده، و به این ترتیب امروز، آنها به فکر جدائی از من افتاده باشند.
ممکن است همایش های کتابخوانی افتخار بر لباس فاخر، حمایت های خشک و خالی از نونهالان، به عنوان دوستدار کودک و اعتلای سنت ها و فرهنگ دیرین که اقوام خاص برایشان تدارک دیده بود، برایشان کافی نباشد.
قدیما، وقتی خانواده ای مشکل پیدا می کرد، از همه طرف به سراغشان می رفتند، وساطت می کردند، دلجویی می دادند، راه حلی پیدا می کردند و در نهایت حتی اگر فرزندانی بر اثر مشکلاتی نافرمان می شدند، به دامن خانواده بر می گرداندند، که آن ها از ناراحتی به جایی شکایتی نبرند، چون مسئولان امر و قضاوت کنندگان دولتی هر چند منصفانه قضاوت کنند باز این ما هستیم که درد دل خود را بهتر می دانیم به عنوان مثال شاید:
به آنها بگویند که در مقطعی خاص، به حرمت والدینتان، صبر کنید و دندان روی جگر بگذارید تا زمانی که وَلیِ شما از جمعیت و دستاورد و پشتیبانی شما بهره ای ببرد و خود را در میان اقوام دیگر با درجه دیگری از ارتقای خانوادگی، استواری و سربلندی که از دیرباز مطرح بوده را کسب نماید و آن وقت، به دور از تنش، محترمانه، جهت جدایی تصمیم بگیرند.
اما واقعاً این درست است؟
آیا برای ما زیبنده است که قضاوت کنندگانی از راه دور فرزندان ما را به وعده های منفک از خانواده خود نوید دهند و ما ساکت بنشینیم و به سراغشان نرویم.
منتخبین من تا آنجایی که مد نظر من بوده اند خود از عام هستند، آیا می توانم امیدوار باشم که مستقل فکر کنند و تا حدی خود را از کشش های همیشگی و خاص رها ساخته و با وجدان بیدار، آنچه خود در توان دارند، پای در میدان نهند و قدم رنجه فرمایند و با چند نفر که دل در توسعه و زیر ساخت شهر و منطقه را دارند، با خود همراه ساخته، به محضر آنها بروند و از نزدیک با صرف وقت و ابتکار، فرزندانم را برای همیشه به دامن بر گردانند، آخر مگر من چه کسی بهتر از شما می شناسم که مقدم بر امورات خود بدانم، این را هم بدانید اگر غیر از این باشد باز توهینی به ساحت شما می دانم.
از اینکه چرا فرزندانم از من رانده می شوند، تا کنون مطالب زیادی یادآور شده ام، اما باز نکات مهم دیگری در دل دارم، که مطرح کردن آن موجب خستگی روح و روان مردمم، خواهد شد.
ادامه می دهد:
درم به روی همه باز است، دوست دارم همانطور که عزیزانم در انجمن ها، برای اعتلای روح و روان خود، پیاده روی های مکرر برای دورهمی و یا مهتاب گردی جهت شادباش نشریات، شرکت می کنند، سری هم به من بزنند، منی که زخم هایی در دل دارم و روز بروز عمیق تر می شود، دکترهای محلی ملاحظه زیادی بر سر من دارند، معمولاً داروهایی به من می دهند که شبیه مُسکن است، چون می خواهند در خلوت خود ساکت باشم و عدم پیشرفت و گرفتاریهای مردم را نبینم، آنها هیچ وقت به دنبال یک متخصص آگاه که دسترسی به منابع دارویی و اقلام کاربردی آن برای درمان درد هایم داشته باشند، چه در داخل و یا از شهرهای دیگر دنبال نمی کنند.
تو هم که گاهی سر میزنی، می خواهند با ترفندی از من دورترت سازند، اینکه چرا دور گشتی، برایم شرح داده اید، همچنانکه خیلی ها هم به ناچار جلای را به بقاء من ترجیح خواهند داد. صحبت بر سر این موضوع، خود یک فصل است و شاید به پراکنده گویی متهم گردم.
اما اینکه چرا می خواهند به من سر نزنی و ملاقات نداشته باشی با عباراتی از اینکه فقط برای منافع خودش صحبت می کند و یا فقط و فقط به دنبال دوراهی کوره است و اینکه می خواهد خودی نشان دهد، سعی بر منیت سازی تو را دارند هرچند که چه از نزدیک و یا دور، همیشه در کنارم بودی و خوب می دانم که به این ترفندها توجه نمی کنی، چون می دانم از قصد خودآگاهی و همه صحبت های من، در همه زمینه ها بازگو می کنی در ضمن بارها نوشته هایت را مرور کرده ام که اشاره داشته ای، از من منیت نسازید فقط به راهکار و ایده هر شهروندی توجه و آنها را مد نظر خود قرار دهید، و بیاد دارم که گفته بودی کاش، نام من در بین همشهریانم بر خاک می افتاد و فقط راه چاره برای درمان دردهای تو، فراهم می نمودند.
طبق وعده ای که از قبل داده بودم، خواستم از استقرار شورایی شدن خود برایتان بگویم، هر چند مطلبی که شما با عنوان، از شورا حمایت کنیم در دو قسمت خوانده ام و تا حدودی به نظریات من نزدیک است.
اما اکنون چون مطلب زیاد شد در فصل دیگری بیان می کنم.
اما یک نکته مهم می گویم، شاید به سر و ته قضیه بیشتر پی ببریم:
در دوره های پیشین شورا هر وقت از اعضای محترم سوال می کردم چرا مثل شهرهای دیگر در جهت رونق و توسعه قدم بر نمی دارید، من را مسخره می کردند و زخم زبان هم می زدند که این چه حرفی است که می زنی ما از صبح تا شب کار می کنیم و وقت استراحت را از خود و خانواده امان گرفته ایم و به اختلافات شهروندان رسیدگی می کنیم و تا حالا چند خانواده را از اختلافات رهایی داده ایم!!؟؟
و اما امروز که این حرف ها هم دیگر نیست، چون نه اینکه مشکلات خانوادگی را حل نمی کنند بلکه خود از درون دچار اختلاف شده اند.
ادامه می دهد:
این بود باز خلاصه ای از سرنوشت من. اما این بار شما بفرمائید:
آیا اختلاف بین اعضای محترم شورا از کجا سرچشمه می گیرد؟؟؟؟
چون با ابراز درد دل ها ذره ای از عقده هایش را خالی کرده بود آرام می گیردف به پشتی تکیه می دهد و ناخواسته بسان گل هایی که گلبرگ هایشان را به هنگام شب می بندند، پلک را بر هم می نهد و بنده هم بدون خداحافظی از خدمتش مرخص می شوم.
محمد رسول باغی
۹۸/۴/۹
لینک کوتاه:
جناب باعی در قسمت اول مطالب شما مربوط به دهستان فیشور ااست که جمعی از مردم فیشور خواهان الحاق به خنج هستند زیرا فکر میکنند با الحاق به خنج فیشور بخش میشود ودرست میگویید که مسولان اوز ومعتمدین شهر باید به فکر چاره وتماس با انها باشند ودر صمن باید از طرف فرمانداری استانداری و ……پیگیر این مطلب باشند خلاصه هشدار شما مورد تایید است ا .
سلام وخسته نباشیدجناب اقای محمدرسول باغی …..عالی بودعالییییییی انءشاالله همیشه موفق وشادوسرشارازعشق خداباشی
بسیارعالی.حرفهایی که برای بعضی قابل هضم نیس و..
آقای باغی قصد جسارت ندارم ولی شما از سرسیری دارید از شهر خشم مینویسید شما حتی حاضر نیستی یک گروه واتساپی راه بندازید میخواهید سفره ای گسترده باشد وسر سفره بشنید بدون آنکه حتی برای چیدن وجمع کردن سفره تکونی بخود بدهید
ببخشید، فرمایشات شما شهروند عزیز برایم مفهوم نیست، واضحتر بیان فرمایید، روی صحبتهای بنده هر قسمتی برای شما مفهوم نیست و یا مخالفتی دارید، دست بگذارید، و نظر به دهید.
فقط امیدوارم، در مقام شهرت و بزرگمنشی، مرا به کیش خود نپنداشته باشید، چون خود، هیچم ، ولی شاید حرف هایم بر سر هر سفره ای بزنم.
حرف های آقای باغی تناقض آشکار دارد از یک طرف می گوید از من منیت نسازید اما از سوی دیگر همه فعالین به ویژه در امور اجتماعی و فرهنگی را به تمسخر می گیرد و گویا فقط خود اولویت هار ا می شناسد و همه باید الزام داشته باشند حرف او را گوش کنند. گرچه راه حلی هم نشان نمی دهد و درد دل می کند و به کلی گویی بسنده می کند و خود نیز مسئولیت اجرای کاری را به عهده نمی گیرد
ناشناس گرامی و محترم، مثل اینکه اینقدر ناشناسی که حتی در باغ دیارت هم نیستی، بنده به عنوان یک شهروند بی مدعا، بیش از دوسال است که راهکار های مختلفی از دید خود بطور مستمر در فضای شهر منتشر و راهکارهایی، مکتوب به حضور شورای محترم شهر و رونوشت برای مقامات گرامی هم داده ام. نمی گویم آن راهکارهایی که مطرح نموده ام، درست است، ولی اگر درست نبود، در مورد رد آن هم پاسخی دریافت نکرده ام. البته از دید خود آن راهکارها، چه شهر ارتقا پیدا بکند و یا نکند، برای رونق و شکوه و زیبایی آن خواستار… ادامه »
سلام در کل مشکل شهرما همین هست که هروقت کسی حرفی میزند و نظری میدهد همه به این فکر میکنند که طرف فکر جیب خودش هست یا که حتما باید طرف خودش دست به کار بشود اگر اینطور هست که هر کسی که فکری دارد باید بشود ریس پس اینهایی که دارن از دولت حقوق میگیرن چکاره هستن هرکسی میتواند نظری بدهد و به ان کسی که خودش را خادم مردم میداند پیشنهاد بدهد دیگر انها هستن که باید دنبال ان کار بروند و برای شهرکاری انجام دهند
👏🏻🌹🌷🌹🌴
خدا وکیلی من چیزی نفهمیدم .تازه این قسمت دهم بخش اول میباشد خدا رحم کند مابقی چه خواهد بود و چند بخش دیگر و قسمت باقی مانده است
گرامی از صحبتهای شما طوری استنباط می شود که، گهر با سوادی و روشنفکری برای خود محفوظ داشته، و هیچ به جامعه خود تعمیم نداده ای. خیلی از دوستان این مطالب را روان، و خواستار آن بوده اند که آنها را جمع آوری کرده و …. شرمنده شان هستم که با این قلم ناقص، که شاید بویی از نکات ادبی و فرهیختگی شهرم در اشاعه ادب و فرهنگش نبرده، مرا به نوشتن کتاب رهنمون می سازند. دوست عزیز، این مطالب از دید و نظر شورای مطبوعاتی شهر می گذرد و مدتی برای بحث بررسی در انتظار می ماند و بعداً… ادامه »