غرق در فکر بودم که صدای دوستم رشته افکار م را پاره کرد …
اینبار بنویس که چند خانواده به دلیل بالا بودن بی رویه اجار خونه ها مجبور شدن برن گراش خونه بگیرن ! خوب این درد آور نیست فکری باید کرد مگه نه ؟
هنوز زیاد از دنیای افکارم فاصله نگرفته بودم که بتوانم پاسخ گو باشم .
بنا براین گفتم ببخشید واقعا ؟
کمی با چشمانی باز به من خیره شد و گفت یعنی خبر نداری؟
سپس اسامی چند خانواده که هیچکدام را نمی شناختم پشت سر هم ذکر کرد .
نمی دانستم باید چه بگویم پس برای لحظاتی بین ما سکوت حاکم شد و باز دوستم بود که رشته کلام را به دست گرفت و گفت انگار خیلی وقته دیگه چیزی نمی نویسی حتما خیلی مشغولیت داری نمی رسی درسته ؟
گفتم نه راستش از وقتی کامنت برام گذاشتن فقط می نویسم ولی کار خاصی انجام نمی دم وقتی کلاه خودم رو قاضی کردم دیدم به اندازه ای که مهارت نویسندگی دارم در عمل نمی توانم رضایت بخش ظاهر شوم.
البته در فعالیت های اجتماعی خدمت می کنم ولی از کامنت هایی که بالا میاد می بینم انتظار بیشتری از یک نویسنده می ره .
در کمال تعجب دوستم حق را به من نداد و گفت مشکل تو اینه که خیلی انتقاد می کنی طبیعیه بهت بگن خودت که کاری انجام نمیدی فقط ایراد می گیری حالا مثلا فقط بنویس مشکلات شهرمون چیه مثل این یکی که من میگم . خودت که می دونیم بنده خدا کاری ازت بر نمیاد ولی وقتی چند پدر بیامرز که یه چیزی حالیشون هست مطلب تو رو بخونن شاید بالاخره یه فکری یه کاری انجام بدن اونا یی که به شهرشون علاقه دارن که باید بفهمن اوایل کسایی که وضع مالیشون خوب بوده از اوز رفتن حالا هم خونه های قدیمی که قبلا ارزون یا مجانی به همشهریان فقیر میدادن هم با آجار گرون دادن دست افغانی ها اوز ی هایی که فقیرن هم کم کم دارن میرن گراش خونه ارزون گیرشون میاد می شینن.
شاید چند صاحب خیر که حب شهر تو دلشون هست پیدا بشه چندین آپارتمان بسازن با قیمت ارزون در اختیار جوونا یا مستمند ها قرار بدن ضرر هم نمی کنن هم خدا ازشون راضی می شه هم بندگان خدا هم فردا قیمت آپارتمان میره بالا یک پس انداز برای خودشونه.
بالاخره ملک خوبه آدم داشته باشه مگه نه ؟ اگه اونایی که دست شون می رسه حرکتی نکنن که اوز داره از هم می پاشه قبول داری ؟
گفتم حالا به این وخیمی که تو میگی هم نیست با چند خانواده که رفتن گراش نشستن که اوز از هم نمی پاشه ولی نباید اجازه بدن این اتفاق ها بیفته
مخصوصا اونایی که در این زمینه کاری از دست شون بر میاد من رو که فرمودید چیزی ازم بها نیست !
کمی خندید و گفت: نه نمی گم کاری ازت بر نمیاد مثلا همین که می تونی بنویسی خودش خوبه
من اگه مثل تو بلد بودم بنویسم اینقدر چیزا تو دلم هست که بنویسم حیف که فقط یاد گرفتم مثل رادیو حرف بزنم !
خواستم چیزی بگم که موبایلم زنگ زد یکی از آشنایان بود گفت داریم برای مراجعه دکتر میایم اوز اگه دیر شد خونه هستی برای افطار مزاحم بشیم گفتم بله هستیم قدم تون رو چشم.
هولکی بلند شدم گفتم سریع باید برم خرید مهمون دارم فعلا خداحافظ.
وقتی در رو پشت سرم می بستم باز صدای دوستم رو شنیدم که می گفت اینبار اینو که گفتم بنویس ! باشه ؟
گفتم چشم.
من نمیدانم نوشاده منظور از این نوشتنها چیه مشحص نیست روی سخنش به کی یا چه کسیست
نویسنده دستتان درد نکند که حرف دل خیلی از زنها را مینویسید
لزومی ندارد کسیکه مطلبی مینویسید یا چیزی را نفد میکند خودشخمآ کننده آنکار باشد ایرادی که بما وارد است حاضر نیستیم بنویسیم یا نقد کنیم ولی وقتی کسی با نام ونشان دارد مینویسد وخوب هم مینویسد به او گیر میدهیم و این اشتباه است خودم بعنوان یک اوزی خوشحال میشوم وقتی یک همشهریم چیزی را مینویسد وقوی مینویسد ووقتی یک خانم محترم دست به قلم میبردومینویسد بایستی افتخار کنیم ونمیبایستی اوورا دلسرد کنیم برایخانم نویسنده که هر از وقتی مینویسد وخوب هم مینویسد آرزوی موفقیت میکنم واز ایشان خواهش دارم دلسرد نشوند
عجیبه ار اوز رفتند گراش خونه اجاره کردند باورکردنی نیست میشه بنویسید چه کسانی از اوز رفتند گراش وخونه اجاره کردند