برگی از تاریخ شکل گیری دانشگاه آزاد اسلامی مرکز اوز قسمت بیست و یکم
.
عبدالعزیز خضری:
در حالی که نگاه ها به اتمام ساختمان آموزشی ۵۰۰۰ مترمربعی (و به گفته مهندس محمد امینی ۵۲۰۰ مترمربعی ) معطوف بود، اما نگاه به جمع آوری خاکریزهای تنب سمدو، محوطه سازی و یافتن راهی به پردیس هم بود ولی آن چه که نبود پول کافی بود.
معمولا در مرحله زیرساخت به واسطه وجود همه نیازها و ضرورت پرداخت های کلان، نقش پول دارای اهمیت است ولی مگر می شد ساختمان ساخت ولی تنب سمیدو با آن ریخت نامیمون وخاکریزهای بلند بالای مشرف به جاده وجود داشته باشد.
در بخش قبلی نوشته شد عبداله کریمی، شهردار، تجهیزات ماشینی را آورد اما عوامل اجرایی شهرداری دلبستگی نداشتند و با توجیهات ایستایی کاری از پیش نرفت ولی خدا را شکر انگیزه ای برای ادامه عملیات بوجود آمد که حاج محمود کریما آن را ادامه، نخاله ها را جمع آوری و انتقال داد تا زمین شکل زیبایی به خود بگیرد. شانزده میلیون و پانصد هزار تومان برای این کار برآورد هزینه شد. کریما، ده میلیون گرفت و بقیه را بخشید.
نگارنده پیش از انقلاب اسلامی به اثرات فعالیت های اجتماعی پی برده بود و در زمان اشتغال در بیمارستان عبدالحمید امیدوار با انتشار گاهنامه پیام خاتم، و با حضوردر هیأت فوتبال و احراز مسئولیت هیأت در سال های ۱۳۶۲ و ۱۳۶۳، انتشار نشریه عصر اوز و تشکیل شورای سرپرستی و انجمن های وابسته(شورای نویسندگان سابق، ورزش، نسل پویا، نیمکت و عملی) ایجاد ارتباطات زیادی کرده و به وجود نیروهای کاری و متعهد آشنا می شد.
این مرکز آموزشی به واسطه داشتن تالار بزرگ، به پایگاهی برای بیشتر گروه های فعال به صورت عام و تشکل های عصر اوز به صورت خاص تبدیل شده بود. پروانه پدرام را که درس عمومی زبان انگلیسی را در دانشگاه تدریس می کرد از آغاز همکاری در عصر اوز می شناختم. از او خواستم به عنوان مسئول فرهنگی، دانشگاه را یاری دهد که پذیرفت و دنبال موقعیتی بودم که تمام وقت به خدمت دربیاید. از سویی زمزمه عقد همکاران و مهاجرت آنان از جمله مرجان شرفی که مدیریت مالی دانشگاه و حساب هیأت امنا را بر عهده داشت و همکاری رک گو و بعضا بی ملاحظه اما مودب بود، سبب شد آمنه روستا با معرفی شرفی به دانشگاه بیاید. روستا جهت آموزش های مالی چند ماه بدون هیچ توقعی کار کرد و با وجود که مرجان شرفی از دانشگاه رفته بود اما از بندرعباس می آمد تا نگفته های خود را به فرد جدید انتقال دهد. انصافا او هر چه را می دانست بدون کم و کاست به روستا یاد می داد و خوشبختانه خود روستا، پذیرای آموزش بود و در شروع کار ۰۱/۱۰/۹۰ با حداقل مزد تمام وقت مسئولیت را به عهده گرفته بود.
رفتن کارکنان در سال ۱۳۹۱ شوک سنگینی بود که چون پتک بر دانشگاه وارد می شد. چنان چه خوانندگان این سلسله یادداشت ها را مرور کرده باشند. دانشگاه در شرایطی با حداقل های اطلاعات سازمانی شکل گرفت و کارکنان با تلاش خود و رفت و آمدها و بعضا حضور کارشناسان آموختند و همچنان یاد گرفتند. فرضا مرکز هر سال موظف بود برنامه و بودجه سال بعد را تنظیم و پیشنهاد کند. کارشناسی از واحد لارستان می آمد شاید سه ساعت بیشتر نمی ماند اما حاضر نمی شد اصول کاربردی را به مرجان شرفی بگوید و به نقل از شرفی صفحه رایانه را طوری قرار می داد که نشود آن را دید.
البته در سال ۱۳۹۰ از کارشناس برنامه و بودجه دانشگاه آزاد اسلامی واحد لامرد دعوت به عمل آمد که تا پاسی از شب بماند و آموزش های لازم را علاوه بر مرجان شرفی، به آمنه روستا هم داد و کارشناس واحد لامرد هر پرسشی را پاسخ می داد. با این اقدام در سال ۱۳۹۱ که روستا توانست بیشتر از زیر و بم های تنظیم بودجه سردربیاورد.
شرفی که کامل نبود و رابعه بهبین مدیر آموزش که خیلی هم با تجربه شده بود قرار بود برود و زمزمه رفتن فاطمه بنی زمانی که در سمت مدیر دبیرخانه و به روزرسانی پایگاه خبری پیام دانش مشغول بود، به گوش می رسید.
فرصتی بود تا پروانه پدرام تمام وقت دعوت به کارشود اما در انتقال اطلاعات آموزش با بن بست روبرو می شد ، احساس کردم دارد خسته می شود تا جایی که از آمدن منصرف و گفت نمی آیم.
پدرام ذاتا همکاری کم حرف و پرکار است و حاضر نبود از چگونگی مشکلات شخصی حرفی به زبان آورد اما خودم علت را می دانستم، از ناصر خضری خواستم با وی گفتگو و رضایتش را برای ماندن جلب کند، اما باز از قول ناصر خضری، ترجیح داد نیاید. روزی خود با وی صحبت وبا بیان چالش های باعنوان مقاومت در مقابل تغییر و ضرورت اعتلای دانشگاه ازوی خواستم بماند و خوشبختانه پذیرفت و هر چند تا جا افتاد زیاد زحمت کشید و تقلا کرد اما با اراده ای که بخرج داد و گذاشتن وقت فراوان برنا یافته ها غالب ودانشگاه در مسیری قرار گرفت تادردو قسمت عمده مالی و آموزش با وجود رفتن دو کارشناس با تجربه خلایی ایجاد نشود و روستا و پدرام با گذر زمان نگذاشتند افتی از نظر ساختار اجرایی به دانشگاه که مرتب برنامه هایش پیچیده تر می شد، وارد شود.
اما دانشگاه از روز شروع کار طوری ساختار سازی شده بود تا مفهوم جامعه در کارکنان نهادینه شود.
حضور محسن مهرآوران و پروانه پدرام که هر دو از خانواده اجتماعی عصر اوز و نسل پویا محسوب می شدند بر تحقق مفهوم جامعه بیشتر کمک می کرد و دیگر همکاران نیز چون جوان بودند با این شیوه جا افتادند.
برپایی جلسات کارکنان و مشترک با هیأت های اجرایی و امنا کماکان برقرار بود و در سفری به تهران با کمک دکتر جمشید جعفرپور، نماینده مردم در مجلس شورای اسلامی با دکتر حسین بلندی معاون آموزشی دانشگاه آزاد که شخصی عصبانی بود دیدار و گفتگو شد.
غرض از ملاقات، گرفتن مجوز برای استفاده از رشته های مصوبه دانشگاه های همجوار بود که اول صحبت به شدت مخالفت و اخطار داد الان دستور می دهم ابلاغت لغو شود. اما با توضیحات تکمیلی و این که اوز دو هیأت امنای مردمی دارد و مشمول کمک های نیکوکارانه خیراندیشان شده است آرام شد و از برکناری ناشی از عصبانیت نگارنده منصرف و مجوز لازم را داد.
به خاطر آن روز باید از دکتر جعفرپور سپاسگزاری داشته باشم چون می شود گفت تقریبا از اول صبح(ساعت ۸) مورخ ۱۹/۰۷/۹۱ و در دبیرخانه شورای انقلاب فرهنگی واقع در یکی از خیابان های نزدیک میدان انقلاب، وقت گذاشت تا این دیدار صورت بگیرد .
به هرحال تا ساعت ۱۶ ماندم و نامه مجوز را گرفته و تلفنی موقعیت را به اوز خبر دادم.
در یکی از همین روزها به اتفاق محمدصدیق پیرزاد، احمد خضری، ناصر خضری(رئیس، دبیر هیأت امنا و مدیر دانشجویی و پژوهشی و راقم) در روز ۲۲ مهرماه ۹۱ رفتیم لامرد و با عیسی امیری رئیس وقت دانشگاه آزاد اسلامی دیدار و صحبت کردیم و وی آمادگی خود را برای همکاری دو دانشگاه ابراز کرد.
۲۲ مهرماه در نشست مشترک با هیأت اجرایی در استادسرا، که اقامتگاه افراد خوشنامی چون دکتر محقق، هوشنگ مرادی کرمانی و دیگر مهمانان بوده است تصمیمات عملی همچون ادامه کار، گچ و خاک کاری همه دیوارها، لحاظ جا برای بالابر و انجام کارهای تاسیساتی توسط مهندس امینی گرفته شد.
در این نشست که مهندس مسعود کراماتی شرکت داشت با راهنمایی کمک زیادی برای پیشرفت فعالیت های عمرانی داشت و احمد خضری دبیر هیات امناء در سخنانی از تاثیر پیام دانش به واسطه اشرافی که در میان همشهریان مقیم در دبی داشته است به نیکی یاد و خاطرنشان کرد: پیام دانش برای معرفی دانشگاه آزاد توانسته است نقش مفیدی ایفا کند.
در ادامه گفتگوهای عمرانی زیادی به عمل آمد.فرضا بعضا توصیه می کردند فقط روی طبقه اول کار شود و یا وقتی راه پله هست، بالابر نمی خواهد ووقتی طبقه یک تمام شد به پله وبالابر هیچ کدام احتیاج نیست. .
اما با توصیه مهندسان محمد امینی و مسعود کراماتی که اعتقاد داشتند انجام بعضی کارهای عمرانی اجتناب ناپذیر است و وقتی کارگاه برپاست بهتراست کار از هم گسسته نشود. زیرا، در هزینه صرفه جویی قابل توجه می شود و دیگر این که ساختمان در سه طبقه نیاز به بالابر دارد، هیأت در اوز قانع شد و موارد پیش گفت را تصویب کرد. مهندس محسن مهرآوران که چندی قبل امور پژوهشی را قبول کرده بود نیز همین نظر را داشت و از لزوم برنامه ریزی برای فعالیت های تخصصی سخن گفت.
محمدصدیق پیرزاد به نقل از عیسی امیری رئیس دانشگاه آزاد لامرد گفت:
وی خود را مدیون خدمات امین خضری در سازمان مرکزی می دانسته است زیرا خدمات فراوانی با حضور و بدون حضور ماموران در تهران می کرده است. پیرزاد افزود:
با داشتن چنین نیرویی بایستی از وجود امین خضری بیشتر بهره گرفته شود اما مرکز اوز ازچنین خدماتی بی بهره ماند.
۳۰ مهرماه ۹۱ به ابتکار مسئول فرهنگی، کارگاه آموزشی مشاوره ندای آرامش با حضور دکتر فاطمه سلامی و همکاری الهام صمدانی در تالار دانشگاه برگزار شد و ارتباط با مدارس مقطع متوسطه و هنرستان ها در دستور کار قرار گرفت و جهت دعوت به اتفاق ناصر خضری یا گاها خود ناصر به تنهایی در مدارس حضور پیدا می کردیم.
آذرماه ۹۱ نیکوکاری فرهنگ دوست مقیم قطر (حاج عبدالعزیز خوشابی) به رحمت ایزدی پیوست. در زمانی که نگارنده، در سمت مدیر بیمارستان امیدوار بود و اینک در دانشگاه مشمول نیات خیرخواهانه این مرحوم بانی آموزشگاه خوشابی واقع شده بود.
در گردهم آیی هیأت امنا و کارکنان در روز ۱۷ آبان ۹۱ خبر از اهدای ۹ هکتار زمین توسط فاروق ضیایی و ورثه مرحوم عبدالغفور اوزایش و ساخت ساختمان دانشکده بهداشت توسط نیکوکار عبدالرزاق شرافت داده شد که این خبر را مهندس محمدرسول صباغی رئیس وقت شورای اسلامی داد. وی خاطرنشان کرد:
به اتفاق بخشداران سابق و فعلی و پشتیبانی آنان ۳۷ هکتار زمین برای شهرک صنعتی گرفته است.
مهندس ناصر خضری که در شروع کار با ترتیب نشست های هم اندیشی تقریبا راحت نبود شاید آن را اقدامی وقت تلف کن می پنداشت و از وجود همدلی کارکنان وارتباط تنگاتنگ با اعضای هیأت امنا به نیکی یاد کرد و یاداور شد:
کمتر موسسه ای می توان شاهد بود که صد در صد کارکنان، بومی آن شهر باشند. آن وقت ها مهندس شریف بازرگانی که موزه مردم شناسی را راه اندازی کرده بود وقتی اوز بود در بیشتر جلسات دانشگاه حاضر می شد و گردهم آیی موزه را در دانشگاه ترتیب می داد.
معمولا جلسات دانشگاه اکثرا صبح زود( ساعت ۷:۴۵ )گشایش می یافت و با صرف صبحانه به پایان می رسید. بعضا صرف صبحانه را به سخره می گرفتند. همان گونه که بارها یادآوری شده است دانشگاه گردهم آیی زیادی را ترتیب می داد و وقتی اعضا با علاقه وقت می گذاشتند و صبح گاه حضور پیدا می کردند، پذیرایی با حداقل های صبحانه به کجا می رسید و از طرفی همکاران به ویژه محمدطاهر قاضی زاده تدارک صبحانه را می دادند تا کمترین هزینه صرف و چه بسا بعضی از اعضای هیأت امنا خود هزینه آن را تقبل می کردند.
روزی که برای پیگیری امور دانشگاه روزی به دبیرخانه شورای انقلاب فرهنگی رفته و حدود دو ساعت نزد دکتر جمشید جعفرپور نماینده مردم نشسته و گفتگو بین دو طرف صورت گرفت و در صحبت ها از ضرورت ارتقای بخش اوز حرف به میان آوردم. او با صراحت گفت کاملا موافق این موضوع هست و این باور را دارد که ارتقای بخش اوز به نفع لارستان تمام می شود. این موضوع با خوشحالی زیادی همراه بود و بلافاصله پس از برگشت به اوز در پیام دانش انعکاس دادم اما ساعتی بعد زیر فشار مجبور به حذف آن از پایگاه شدم.
دیدار با مهندس عبدالحمید علی پور، اولین رئیس اداره راه و شهرسازی برای کمک به برداشتن تپه تنب سمدو، دیدار در خانه و دانشگاه با محمد نامی که به اوز آمده بود و بازتاب دیدگاه همکاران در پایگاه فعالیت دانشجویان بسیج دانشگاه به ویژه سجاد فتحی فرمانده آن که دانشجویی زرنگ، فعال، موقعیت شناس و مردم شناس بود، به شناسایی بیشتر موسسه آموزش عالی کمک شایان می کرد.
از زمان استقرار پایگاه بسیج دانشجویی در دانشگاه، افسران بسیج سپاه لارستان، هاشم خوش بین و کامران اسدی، رابطه خوب و سازنده ای با مرکز برقرار کردند که کماکان این ارتباط برقرار است. به طوری که کامران اسدی به عنوان یکی از استادان حق التدریس دانشگاه با محبت تمام برای ارتقای بخش اوز به شهرستان همگامی و کمک می کرد.
فشار بر روی نگارنده زیاد بود چون کمک مالی نیکوکاران آن قدر نبود که بتوان عملیات عمرانی را به پیش برد. وقت گذاری غیر معمول در دانشگاه تمرکز آدم را در مواردی از زندگی شغلی و شخصی می گیرد. طی نامه ای به محمد صدیق پیرزاد، رئیس هیأت امنا، تقاضا کردم روی مدیری دیگر تمرکز شود چون سن نگارنده از ۶۰ سال می گذشت. بدین خاطر اول آذر ۹۱ جلسه ای به درخواست رئیس هیأت امنا دفتر اوز تشکیل شد و یکی از دلایل درخواست کناره گیری راقم، رفتن تمام فرزندان به دبی و تنها ماندن همسر در خانه بود.
وضعیت دانشگاه به گونه ای بود که همه چیز به رئیس برمی گشت در حالی که در دانشگاه های دیگر شهر علاوه بر حمایت از رئیس و کمترین تحرک از سوی آنان برای جذب منابع مالی از سوی نیکوکاران، بلکه نیروی انسانی متعدد از طرف هیات امناء در اختیارشان گذاشته می شد. فرضا دانشکده بهداشت که در کودکستان آشنا اوز کارش را آغاز کرده بود و دانشجویان آن کمتر از ۳۰ نفر بودند دارای ۸ کارمند بود ولی دانشگاه آزاد با بیش از ۲۰۰ نفر دانشجو، ۶ نفر کار می کردند.
طبیعی بود که هیأت امنا موافق کناره گیری نگارنده نباشد و بهرام رفیعی خزانه دار گفت:
ما بایستی در تبیین دیدگاهمان به نیکوکاران بگوییم موسسه ای هستیم که رئیس آن بومی و کارکنانش نیز همین گونه اند و به نوعی باید خواسته شود حمایت نمایند و از کارکنان فاطمه بنی زمانی نیزاضافه کرد:
ما که اینجا شاغل و اهل اوز هستیم تفاوت را به عینه مشاهده می کنیم. دانشگاه های دیگر بدون دغدغه ماشین و امتیاز واگذار می شود ولی دانشگاه آزاد خود رئیس موظف به پیگیری وظایف هیات امناء ست. به هر حال آن جلسه با بیان اینکه بیشتر پیگیری وکمک می شود، تمام شد.
در جلسه مورخ ۲۱ اذر ۹۱ گفتمان مفصلی درباره ساختمان شد و در آن مهندس محمدامینی، مجری و ناظر کارفرما طی سخنانی حرف های قبلی خود را تکرار و خاطرنشان کرد:
به کسانی که می گویند چون پولی در دست نداریم فقط بایستی روی یک طبقه کار کنیم و بقیه نه، با صراحت می گویم بهتر است هر دیدگاهی منطبق با فن و تخصص گوینده باشد. چگونه می شود یکی از طبقات کار بشود ولی هیچ اقدام تاسیساتی همچون برق، آب، تلفن و گاز صورت نگیرد و منطقی هم نیست گفته شود اگر می خواهیم در طبقه ۳ کار شود یا بالابر یا پله هردو لازم نیست. وی معتقد بود پیش از هر اقدام، تکمیل کار درداخل ساختمان ضرورت دارد و به خاطر استحکام ساختمان، روی نمای بیرون آن نیز بایستی کار شود.
نهایتا اعضا را قانع کرد همان بهتر از سومین طبقه کار تکمیلی صورت بگیرد و کارهای زیرساختی تاسیسات در همه طبقات پیاده شود. این صحبت مهندس، از سوی مهندسان مسعود کراماتی، محسن مهرآوران، همایون نامی و نازنین حبیبی قاطعانه مورد تایید قرار گرفت و به دنبال آن هیأت این پیشنهاد را مصوب و مقرر داشت امور تاسیسات و حتی لوله کشی گاز که انجامش در پرده ای از ابهام قرار داشت در همه طبقات انجام و بالابر سفارش داده شود اما عملیات نمای ساختمان به بعد موکول شود زیرا بایستی بخشی از ساختمان به هر طریقی آماده باشد تا جابجایی صورت بگیرد.
به دنبال ۲۵ روز رایزنی و به کمک احمد صمدانی نشستی با حضور روحانیون منطقه از جمله حاج شیخ عبدالکریم محمدی و سایر روحانیون در اوز به تاریخ ۲ دی ماه ۹۱ در تالار دانشگاه برگزار شد و پس از ارائه گزارش و چگونگی بوجودآمدن دانشگاه از روحانیون تقاضا شد کمک کنند تا نیکوکاران با پشتیبانی موثرتر راه های تسریع ساخت و ساز را بوجود آورند.
همه از جمله حجاج شیوخ عبدالعزیز قاضی زاده، عبدالکریم محمدی، محمدصالح انصاری، عبداله منصوری، احمد یگانه، یوسف وخشوری صحبت و امیدواری دادند که سفارش خواهند کرد. البته دانشگاه آزاد به دفعات از سخنان حاج شیخ عبدالعزیز قاضی زاده، امام جمعه که ۳ بار در خطبه های نماز جمعه ضرورت کمک به دانشگاه آزاد را مورد تاکید قرار داده است بهره مند گردیده بود.
در این نشست که محمد نامی، نائب رئیس هیأت امنای دانشگاه آزاد دفتر دبی حضور داشت، سخنان خوبی بیان شد و محمد نامی با امیدواری از ادامه تلاش ها برای جلب کمک نیکوکاران صحبت کرد.
با حضور پروانه پدرام و محسن مهرآوران نشست های مختلف با استادان گروه ها ادامه داشت و باز به ابتکار کمیته بانوی عصر اوز، دکتر علیرضا آزمندیان به اوز آمد و با همکاری انجمن نسل پویا و بیشتر محسن مهرآوران، همایش بزرگی در تالار ورزشی ریاست جمهوری ترتیب یافت که قابل توجه بود.
پگاه بالانچی از همکاران جدیدی بود که جایگزین فاطمه بنی زمانی گردید. بنی زمانی به خاطر ازدواج و مهاجرت از خدمت در دانشگاه استعفا داد.
سه ماه چهارم سال ۱۳۹۱ در حالی سپری می شد که اعضای هیأت اجرایی در هر موقعیتی خود را به جلسه می رسانیدند و این حسن بزرگی بود. حتی در جلسات بزرگتر و هیات امناء بخشدار وقت محمد حسین آتش فراز حضور پیدا می کرد و کادر دانشگاه که هر کدام در یکی از گردهمایی ها دبیر جلسه می شدند به خودباوری مدیریتی نزدیک می شدند.
این که نوشته می شود خودباوری به خاطر آن است که اکثرا از تصدی مسئولیت مستقیم در مدیریت خودداری می کنند و این نه در دانشگاه بلکه در شهر نیز موضوعویت دارد و چنین وضعی رقابت را کم رنگ وسازندگی را کند و زمینه برای مظلوم نمایی و دیگری را متهم به کم کاری کردن و بهانه آوردن برای فرار از مسئولیت زیاد می کند.
به هر حال مهندس محمدامینی در هر یک از جلسات خبر از اتمام گچ و خاک دیوار، شروع و یا پایان عملیات تاسیسات شبکه های آب و برق می داد و از وی خواسته شد شبکه گاز را نیز اجرایی کند. در ماهای پایانی سال سید محمد علی واحدی مجری معروف صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران که اقبال هم نامیده می شود به اتفاق و کمک و توصیه محمد حسین آتش فراز، بخشدار تا کناره های ساختمان آمد که احساس شد از آمدنش راضی نیست.
در همان سال در خبری خوب، دکتر مریم میرزاخانی از نابغه های ریاضی کشور، موفق به دریافت جایزه بزرگ جهانی ریاضی شد.
نگارنده دوبار دیگر در شهریور و اسفندماه ۹۱ به دبی رفت و طبق معمول با همشهریان به ویژه فراد کهنسال، پیشکسوت و دارای خدمات نیکوکارانه چون رییس عبدالرحمن احمدیان، خواجه عبدالرزاق طاهری دیدار و گفتگو می کرد.
تغییر مدیر کل در اداره راه و شهرسازی لارستان از اتفاقات مهمی بود که مورد توجه نگارنده قرار داشت زیرا برداشتن تپه پرحجم تنب سمدو از عهده اداره کل راه و شهرسازی برمی آمد. بنابراین آمدن مهندس داریوش نصر به جای مهندس محمد حسین فدایی در برنامه نویسنده متن قرار گرفت تا به اتفاق تنی چند از اعضای هیأت امنا به دیدنش برود تا ضمن خوش آمدگویی از وی تقاضای کمک به دانشگاه شود. درگذشت آیت اله سید مجتبی موسوی لاری نماینده ولی فقیه در لارستان از دیگر رخدادهای ماه های پایان سال ۹۱ بود تا لارستان یکی دیگر از روحانیون برجسته مداقع و حامی وحدت منطقه را از دست بدهد.
دانشجویان رشته مکانیک با همکاری بقیه دانشجویان و مدیران آموزش و فرهنگی در حال تدارک نمایشگاه سفره ابتکاری هفت سین اما با آهن آلات بودند که اتفاقا از آن استقبال شد و تماشاگر پسند از آب در آمد.
البته دانشگاه به خاطر برجسته سازی سفره هفت سین مورد انتقاد و تحریم نیز قرار گرفت که به اتفاق محمد صدیق پیرزاد پس از ملاقات با حاج شیخ عبدالعزیز قاضی موضوع منتفی شد.
سال ۱۳۹۱ در حالی به پایان روزهای خود می رسید که نیروهای جدید جایگزین نیروهای باتجربه قبلی شده بودند و عملا دغدغه نگارنده ناشی از خروج کارکنان با تجربه را کم کرده بود و با ورود به سال جدید باز هم مقوله نیاز به منابع مالی ازدل مشغولی ها بود.
لینک کوتاه:
تاریخ شکل گیری دانشگاه را مطالعه کردم خیلی با جزییات و کامل بود مثل همیشه نثر روان و دلنشین با کمک حافظه ی دقیق شما متن را جذاب میکرد . حداقل برای من که مدتی همراه با همه این جریانات بودم این طور بود. جذاب و خواندنی بود