برگی از تاریخ شکل گیری دانشگاه آزاد اسلامی مرکز اوز قسمت پنجاه و یکم
عبدالعزیز خضری: گاهی یک اتفاق با خود می تواند تحولی به همراه داشته باشد. وقایع سال ۱۳۹۶ را که مرور می کردم به درگذشت عبدالحمید کامیاب، شهروند اوزی ساکن کشور قطر، برخوردم. پیش از پرداختن به دلایل این توجه به خاطرات اولین پیگیری نیازمندی ها در بیمارستان امداد وقت اوز اشاره ای می کنم تا حداقل یادی شده باشد از درگذشتگانی که برای زادگاه دل سوزاندند.
نگارنده روزهای آخر سال ۱۳۵۶ به همراه برادر محمد خضری که اینک در فروشگاهی روبروی بیمارستان مشغول به کار است به کویت عزیمت کرد تا در منزل محمدامین، برادر دیگر سکونت
تااولین سفر خارجی برای نگارنده کلید بخورد. در کویت مرحوم محمدزمان رافعی فرزند مرحوم حاج محمد رافعی و نیکوکاری که در سال های۵۰- ۱۳۵۱ مبلغ یکصد هزار تومان برای ساخت زایشگاه(محل فعلی جمعیت هلال احمر) پرداخته بود به اتفاق مرحوم حاج احمد امیدوار، نگارنده را همراهی تا به کمک خیراندیشان یک دستگاه آمبولانس جمس آمریکایی خریداری و به بیمارستان امداد وقت اهدا شود و این خودرو را با کمترین تشریفات ممکن با نامه مدیر عامل جمعیت شیر و خورشید سرخ وقت مرکزی و کمک مدیر کل جوان گمرک خرمشهر، ترخیص و با رانندگی مرحوم
عبدالرحمن خضری به اوز آوردیم.
در خصوص اقدامات و همراهان در دبی بارها نوشته شده است، فعلا می گذرم و بر می گردیم به سال ۱۳۷۵، که در سفر دوم به اتفاق عبدالمجید خضری و دکتر محمدابراهیم غیاثی مدیر تاسیسات و متخصص ارتوپد، به قطر رفته بودیم وباتماس حاج عبدالرزاق حاج محمدهاشم خضری، عبدالحمید امیدوار بانی بیمارستان نیز برای دوروزی از کویت آمد.
سه نفری که از اوز رفته بودیم با همراهی ملا محمود کرامتی که اکنون در اوز روزگار می گذراند جاهای مختلفی می رفتیم و شبی درمنزل شادروان حاج عبدالعزیز خوشابی نشستی با حضور چند نفر برپا و توفیق مالی (حدود ده میلیون تومان) از روزهای قبل و شب جلسه نصیب شد
تا این که روزی عبدالحمید کامیاب را ملاقات و پنج شنبه شب به خانه اش دعوت شدیم و پس فردا قرار بود به ایران بازگردیم. وی خواست برای جلب بیشتر خیریه طول سفر را تمدید نماییم و البته کاری سخت بود. اول صبح شنبه در حالی که هنوز در فرودگاه مردد بودم و با وجود ناراحتی فرزندان و همسرم که انتظار می کشیدند برگردم،تصمیم گرفتم برگشت خود را به روز دوشنبه تغییر ولی دکتر غیاثی و عبدالمجید خضری بازگشتند و طی دو روز شنبه و یکشنبه به خاطر همراهی و سماجت کامیاب کمک از ۱۶ میلیون تومان گذشت. روز دوشنبه که پرواز قطر به لاربود به خاطر بارندگی شدید، پس از ۶ساعت صبرو انتظار که هواپیما می آید، بالاخره اعلام شد پرواز لغو و منجر به ماندنم درقطر شد.
برگشت به منزل میزبان(حاج عبدالرزاق حاج هاشم خضری) برایم ساده نبود، وقتی محمود کرامتی مرا از فرودگاه به شهر بازگرداند و جلو منزل میزبان پیاده ام کرد، حدود سه ساعت در کوچه و خیابان اطراف قدم زنان وقت می گذراندم و جرات به صدا درآوردن زنگ منزل را نداشتم، خدا کند برای کسی چنین وضعی پیش نیاید و چه بسا دق الباب کنی و نیمه های شبی هم باشد و دری برویت گشوده نشود، فکر کردم شاید پلیس گشت به من مشکوک شود و نهایتآ دل به دریا زدم شاسی زنگ رافشردم و واردخانه شدم. میزبان و همسر مهربانش با خوشرویی دلهره را از من زدودند و گفتند خیریت است و دست بر قضا سبب خیر شد و از فردا به اتفاق عبدالحمید کامیاب به فعالیت ادامه دادیم و وقتی شنبه بعدی پس از دو هفته به ایران بازمی گشتم کمک های مردمی در کشور قطر را دقیقا به یاد ندارم ولی احتمالا از ۲۱ میلیون تومان گذشته بود.
روح رفتگان از جمله مرحوم عبدالحمید کامیاب شاد و خداوند رحمتش کند. به خوانندگان پیشنهاد می کنم ۲۱ میلیون تومان سال ۱۳۷۵ را با الان مقایسه کنند تا قیمت روز که احتمالا باید در عدد ۶۰ ضرب شود بدست آید.
با پول نیکوکاران قطری، دکتر غیاثی برای خرید تجهیزات به تهران رفت تا با راه اندازی بخش ارتوپدی، بیمارستان امیدوار بیماران سه استان از جمله هرمزگان و بوشهر را پوشش بدهد.
مقدمه را با آوردن شعری از احمد حبیبی، فرد اهل قلم، ادب و فرماندار اسبق شهرستان بستک، درباره مرحوم مصطفی قلی عباسی که مدت ۲۷ سال سمت شهردار بستک را به عهده داشته است به پایان می رسانم.
نام نیک رفتگان ضایع مکن تا بماند نام نیکت ماندگار
در حالی که عملیات عمرانی در بخش جنوبی طبقه همکف و تالار کف تئاتر مراحل تکمیلی خود را می گذارند و هر از موقعی توسط همکارم دکتر محسن مهرآوران اطلاع رسانی انجام و در جریان افکار عمومی قرار داده می شد، بی مناسبت نمی دانم به چگونگی خرید پایه های بزرگ و کوچک چراغ های روشنایی برای میدان و بولوار دانشجو اشاره نمایم.
مهندس حبیب حسنی عارف که کار روی محوطه سازی را عهده دار بود و با استفاده از طراحی مهندس جلال مهرافروز، همکار اداره کل راه و شهرسازی و مهندس عبدالغفور خضری، پسر برادر نگارنده که پولی هم بابت کار خود نگرفت و با مشورت محسن مهرآوران سعی کرد علاوه بر انجام کار، ایده و طرح نیز بدهد. او برای میدان و بولوار تعداد زیادی پایه روشنایی پیش بینی و اوایل سال ۹۶ بالغ بر ۵۵ میلیون تومان می بایست پرداخت می کردیم. قبول چنین تعهدی برای هیأت امنا مقدور نبود ولی با کمک جلال پورشمسی گراشی که عملیات برق را انجام می داد با مدیر کارخانه سازنده برای تعیین مهلت پرداخت تماس گرفتم.
فروشنده حداکثر تا دو ماه فرجه قایل شد و من خواستار مهلت ۸ ماهه بودم. به هر حال طرف فروشنده که صاحب تولیدی از مشهد بود، با وساطت پورشمسی قبول کرد جنس را بفرستد اما ظرف چهار ماه بپردازیم هر چند نویسنده متن روی ۸ ماه باقی ماند.
محموله ها رسید و فونداسیون ها ی برای نصب پایه کار گذاشته شده بودند اما پایه ها برافراشته شدند، مشاهده کردم زیادی شلوغ کرده اند بنابراین با لحاظ فاصله گذاری بیشتر اضافی ها را در کناره های دیگر جا داده شدند و از این بابت می شود گفت طراحی مهندس حسنی عارف کمکی بود به دانشگاه تا روشنایی به فضای بیشتری از محوطه گسترش یابد و از سویی با پرداخت پول پایه ها که بعد از ۶ ماه صورت گرفت، قیمت ها به نحو چشم گیری افزایش یافته بودند.
عبدالمجید جباری، شهروند اوزی ساکن و شاغل دبی به اتفاق سه نفر از همکاران اهل کشور تایوان، به اوز آمده بودند و جاهای مختلف شهر از جمله دانشگاه آزاد اسلامی مرکز اوز را مورد بازدید قرار دادند.
جباری و همراهان خوش ذوقش که متاثر از دانشگاه آزاد و کارکنان در این میزبانی قرار گرفته بودند، با علاقه در نشست مشترک شرکت و با تیزبینی جاجای دانشگاه را دیدند و احساس خود را به زبان خودشان و ترجمه جباری ابراز می کردند.
بازدید کنندگان چندی بعد وصف اوز را طی شرحی فرستادند که متن فارسی آن به شرح زیر درج می شود:
این اولین باریست که به ایران مسافرت نموده ام، در حقیقت در مدت اقامتم بمن خیلی خوش گذشت و از فرهنگ مردم لذت بردم نفس کشیدن در منطقه کوهسنانی برایم خیلی جالب بود و غذایشان هم عالی بود، اوز در حقیقت برای من جای بسیار خوبی بود بازدید از موزه بسیار برایم جالب بود که بدانم مردمان قدیم چطوری در انجا زندگی می کرده اند ، بزرگترین فرصتی که در سن جوانی در اوز نصیب من شد بازدید از مدرسه شما بود که باعث باز شدن چشم من شد،که بمن آگاهی داد چطور به همنوعان خود کمک و یاری کرد و همین باعث گردیده که در انجا مدارس و دانشگاه بسازید و من خیلی چیزها یاد گرفتم. با آرزوی دیدار دوباره از اوز و تشکر از استقبال گرم همگانی. مرسی ممنون ویلیام لی
و اما هم اندیشی های چند باره گروه واتساپی همگام توسط مهندس جعفر راستگو که در تالار شیخ سعدی (خیریه حاج محمدامین کمالی) دانشگاه برگزار می شد و هر چند متاسفانه بعضی هم اندیشی های گروهی پس از مدتی خاموش می شوند ولی همین که تشکیل و جمعی شایق به ابراز دیدگاه و تبادل نظر می پرداختند دارای پیامد مثبت بود.
دیدار با خانواده معظم شهدای انقلاب اسلامی که روال هر ساله خود را ادامه می داد و نگارنده بیشتر با همراهی دکتر محمدرضا عرفانی، رئیس دانشکده بهداشت، که به اتفاق دیدار را صورت می دادیم توفیق حضور درخانواده محمد احمدپور،عبدالمجیدآقایاری و عبداله نظافت که اینک احمدپور و نظافت به رحمت ایزدی پیوسته اند نصیب و خانواده سه شهید بزرگوار را ملاقات کردیم. مرحوم احمدپور از اعضای هیأت امنای دانشگاه آزاد اسلامی دفتر اوز نیز بود و در دو سفر به بندرعباس و شیراز هیأت دانشگاه را همراهی کرده بود و سبب خیر نیز شد.
عضویت قدریه غیاثی، همکار بازنشسته بیمارستان امیدوار در کانون بازنشستگان دانشکده علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی لارستان، توجه نگارنده را به چگونگی تکریم بازنشستگان جلب تا ذنکاتی را بازگو کنم.
چیزی که ناگزیر از بیان هستم عدم توجه مقامات دانشکده در عرصه انتخابات کانون با وجود اهمیت تکریم بازنشستگان، در شعارها با عمل کمتراست.
روزی نویسنده این متن به اتفاق جمعی از بازنشستگان بهداشت و درمان رفتیم در محل دانشکده علوم پزشکی لارستان
با دکتر عاطفه رئوفی رئیس دانشکده دیدارتا کسب امتیازی صورت دهیم. اما بعد از یک ساعت انتظار رییس دانشکده نیامد نویسنده خاطره که چنین برخوردی را به دور از حرمت میزبان به مهمان تلقی کرد محل را ترک و در این رابطه گلایه ای به وزیر وقت بهداشت و درمان و آموزش پزشکی (دکتر سید حسن قاضیزاده هاشمی )نگاشت و آن ها نیز پیگیری وواخواهی کرده بودند البته از طرف دفتر وزیر به نگارنده تلفن شد و اطلاع دادند که پیگیری شده ولی ترجیح دادم ادامه ندهم.
حضور فرهاد حسن زاده، عضو هیأت موسس انجمن کودکان و نوجوان، به دعوت کتابخانه کودک و نوجوان، افسانه شعبان نژاد، شاعر و نویسنده کودک و نوجوان به دعوت آموزشگاه آفرینش ،
دکتر علی اصغر سیدآبادی مدیر کل حوزه فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، آنیتا یارمحمدی و باز از نویسندگان کودک و نوجوان، عزت اله الوندی نماینده وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و شادی خوشکار خبرنگار شهروند هلال احمر هر دو از تهران و به دعوت اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی در راستای بررسی کتاب خانه های بخش اوز، نمایندگان هیأت عالی نظارت دانشگاه آزاد اسلامی دکتر امید علی زاده، دکتر مهدی زارع،
دکتر علی قارداشی، رئیس فدراسیون تنیس و همراهی مهندس پیمان ابوالحسنی رئیس هیأت تنیس استان فارس، دکتر جلال بختیاری مدیر کل دفتر امور پشتیبانی و حمایت های پژوهشی و فناوری وزارت علوم در مراسم هفته پژوهش دانشگاه های لارستان، دکتر مسعود شفیعی متخصص جراحی عروق با همراهی عبداله معصوم نژاد و عبدالحمید کمال، کلر ژوبرت، محقق، نویسنده اهل فرانسه که از دین مسیح به اسلام گرویده بود به دعوت کتابخانه بانو، کودک و نوجوان و آموزشگاه کرانی، موفقیت باشگاه پروانه های اوز به سرپرستی معصومه هرمی در جشنواره جام باشگاه های کشور در تهران، برگزاری جلسه پرسش و پاسخ روسای چند اداره بخش و به ابتکار محمدحسین آتش فراز، بخشدار و نیز برگزاری جشن های انقلاب اسلامی از سوی آموزشگاه های آفرینش، کرانی و دبیرستان نظری در تالار فرودسی(خیریه عبدالقادر فقیهی) و حضور موسس بیمارستان در اوز(دکتر محمود دادوند و بستگان) مناسبت هایی بود که در شش ماهه دوم سال ۹۶ روی داد که توسط میزبان و یا به درخواست میزبانان و با درخواست دانشگاه به اوز آمده بودند و یا برای بازدید به دانشگاه آزاد آمده و یا اقدام به برپایی همایش به شکل خصوصی و یا مشترک می کردند.
فعال شدن رشته گرافیک کمک زیادی برای موسسه بود تا علاوه بر آن از مدرسان هنر و جوانان هنرمند در دانشگاه نیز بهره برده شود.
وقتی نیروهایی وارد دانشگاه شوند و صاحب ایده و سبک باشند قطعا کمک زیادی به رشد و توسعه می کند.
علاقمندی فاضله کاظم اف و نازنین عالی البته بعضا با کمک همکارم پگاه بالانچی سبب شد دانشجویان ایده های خود را روی کاغذ یا مقواهای بزرگ پیاده و اقدام به برپایی نمایشگاه نمایند. چنین فعالیت هایی در نوع خود تحول محسوب می شود. بیان جمله بعدی شاید ارزش هنر و هنرمندی را بیشتر نماید، نویسنده به دنبال تصویر مرحوم حاج محمدهاشم بهروزیان از نیکوکاران بود و با وجود مراجعه و مطالبه از بستگان مرحوم آن را نمی یافت ناچارا با کمک یکی از دانشجویان رشته گرافیک(فرنوش حاجیان) تصویری که در نشریه ای از مرحوم بهروزیان بود را چهره نگاری کرد تا در مطلبی که با عنوان نیکوکاران ماندگار می نوشت استفاده کند.
خوشبختانه دانشگاه در موقعیتی قرار داشت، هر یک از همکارانم در امور فرهنگی و اجتماعی البته بستگی به حوصله، توانایی، علاقمندی سعی می کردند خود را در مسئولیت فراشغلی تطبیق دهند و چنان چه دانشجویان بیشتری برای رشته هنر متقاضی بودند قدر مسلم مدرسان علاقمندی چون کاظم اف بیش از این ها قابلیت های خود را بروز می دادند و یا فرصتی بوجود می آوردند تا از چهره های خلاق هنری دیگری جذب دانشگاه شوند همان طور که وجود تالار هنرسرای تائب شاعر اوزی(خیریه مرحوم حاج حاجی زینل فریدونی، مرحوم عبدالمجید فریدونی و حاج عبدالرحمن فریدونی) سبب شد انجمن هنرهای تجسمی و به دبیری مهندس نازنین حبیبی، از مدرسان دانشگاه و بهاره خضری از هنرمندان موفق برای برگزاری کارگاه و کلاس های پیشرفته نقاشی دعوت و اقدام به برپایی کارگاه خلاق با حضو استاد گرافیک واهیک هارطونیان و جمعی از هنرمندان لار، گراش، خنج و اوز در دانشگاه نمودند.
اصولا وجود افراد
و امکانات به تولید منابع کمک می کند. فرضا آمدن دکتر علی قارداشی رئیس فدراسیون تنیس کشور به دانشگاه و همچنین اهدای دو میز تنیس خیریه(مرحوم فریبا هاشمی، دانشجوی ناکامی که تصویرش در تالار ورزشی حافظ نصب گردیده تا در یادها ماندگار باشد) به خاطر وجود تالار ورزشی
حافظ(خیریه شیخ محمدرفیع فقیهی) بوده است.
و رویداد قابل تحسین دیگر گردهم آیی دانش آموختگان هنرستان رافعی اوز بود. نگارنده به واسطه مهندس احمد هرمی در دورهمی هنرستان رافعی دعوت شد که به خاطر مسافرت توفیق شرکت نیافت و امید که چنین برنامه هایی مورد توجه هر سازمانی قرار بگیرد.
برای جلب موافقت مقامات سازمان سینمایی کشور، به تهران رفتم هر چند موضوع از طرف دکتر بهزاد مریدی مدیر کل فرهنگ و ارشاد اسلامی فارس و دکتر جمشید جعفرپور، نماینده مردم در مجلس حمایت می شد ولی تهران کماکان معتقد بود دانشگاه آزاد نمی تواند مکانی قابل پذیرش برای شهر در تاسیس سینما باشد در حالی که پروانه از شیراز صادر شده بود.
هفتم آبان ۹۶ به اتفاق همسرم با پرواز آسمان و پس از یک ساعت تاخیر به دبی رفتم. در مسافرت های پی در پی به دبی، خودم و خانواده شرمنده می شدیم. تلفن کردن به عبدالقادر فقیهی و احمد خضریان راحت نبود احساس می کردم دیگران از این استمرار در کمک گرفتن خسته شده اند. اظهار نمی کردند ولی حس می کردم. دو روز متوالی پیش کسی نرفتم و یا شاید توان رفتن نداشتم و نهایتا به اتفاق احمد خضریان به دفتر شیخ عبدالقادر فقیهی مراجعه و قصدم را بیان کردم
و فقیهی به خوبی پذیرفت و قرار شد نشستی محدود در دفتر بیمه برگزار کند و آن را به محمد نامی نائب رئیس هیأت امنا محول کرد در ادامه دیدار با محمد نامی به گفتگو نشستم و وی تلفن شیخ را تایید و آن را به عنایت اله نامور دبیر هیأت امنا سپرد تا برای شنبه ساعت ۱۸ از اعضای هیأت امنا و جمعی دیگر که نگارنده پیشنهاد کرده بود دعوت بگیرد. ناهار دعوت احمد خضریان در غذاخوری هتل کارتون تاور صرف و غروب به خانه برگشتم. صبح پنج شنبه به تنهایی به دیدار دیگران رفتم و چون از روحیه قوی بهره نمی بردم با وجودی که عصر رفته بودم بازار اما ترجیح دادم، زمان ۹۰ دقیقه ای بازار تا منزل را پیاده برگردم.
صبح شنبه ۱۳ آبان با همراهی احمد خضریان دید و بازدیدها را ادامه دادم و با فاروق رکنی در بازار معروف الغریر گفتگویی صورت دادیم. رکنی از ضعف بازار و بسته شدن بعضی مغازه ها به خاطر رکود تجارت صحبت کرد. فاروق رکنی از همشهریانی بود که برای احیاء کتابخانه اندیشه تلاش و با جمع آوری نیات نیکوکاران در دبی باعث تحول کتابخانه گردیده بود.
ناهار را در الغریر احمد خضریان زحمت کشید. ساعتی را گذراندیم تا خود را به ساختمان بیمه برسانیم وقتی رسیدیم رئیس و نائب رئیس اول هیأت امنا( عبدالقادر و عبداله احمد نظری) نشسته بودند. اعضا یکی بعد از دیگری(حاج عبدالرحمان بارور، محمدرسول کریما و حاج محمدامین خضری آمدند.
در زمان حیات مرحوم حاج عبداله بارور که همواره نامش را به نکویی می برم آشنایی زیاد با حاج عبدالرحمان نداشتم ولی پس از درگذشت شادروان حاج عبداله، ارتباطم با حاج عبدالرحمان بیشتر ومستمرشد و با برادران کریما(عبداله، محمدرسول و محمود) حتی زمان فعالیت در بیمارستان امیدوار آشنا نبودیم که توسط مهندس سمیر پیرزاد یکی از دبیران مالی هیأت امنای دانشگاه دفتر دبی آشنایی پیدا کردم و بعد از آن از یاران نزدیک محسوب می شوند و بعضا ارتباط روزانه دارم البته با فرهاد کریما که ساکن و شاغل اوز است ارتباط بیشتری دارم و وی عضو هیأت امنای دانشگاه دفتر اوز نیز می باشد.
جلسه با تاخیر شروع شد ساسان پیرزاد دبیر انجمن نواندیشان نیز به اتفاق مهندس سمیر برادرش به جمع اضافه شدند، بانی دانشگاه با بیان خیر مقدم به نیکی از پیشرفت های طرح های ساختمانی و به ویژه زیباسازی محوطه صحبت و با تاکید بر برنامه های دانشگاه در محوطه و زیباسازی آن که برای شهر نیز مفید است، خواهان جلب کمک گردید. عبداله نظری نیز از صدور سند برای زمین و برداشتن تپه های تنب سمدو سخنانی گفت.
عنایت اله نامور دبیر ادامه جلسه را به دست گرفت و از راقم خواست گزارشی از اقدامات بدهد که راقم گفت قسمت جنوبی طبقه همکف همراه با محوطه سازی پیشرفت زیادی کرده و برای تکمیل ساختمان و شروع عملیات بخش شمالی طبقه همکف نیز توضیحاتی داد و نقشه محوطه و بولوار را نیز برای حاضران بیان کرد.
در آخر دبیر جلسه خواهان همراهی حاضران شد البته دقایقی به سکوت گذشت.
لحظاتی قبل سعید پسرم وارد جلسه شده و پیش از نشست صحبت هایی برای جلب نظر خیریه مرحوم پدربزرگش (حاج محمدرضا کمالی) آماده کرده بود وقتی دید سکوت دارد ادامه دار می شود، از جا برخاست و با توضیحاتی از اعلام کمک خیریه مرحوم کمالی و خودش خبر داد و آن زمان هر درهم برابر ۱۱۲۷ تومان بود. پس از آن محمدرسول کریما، حاج عبدالرحمان بارور، عنایت اله نامور، محمدامین خضری و فوزیه خضری نیت خود را اعلام کردند که در همان جلسه بیش از ۱۲۵ میلیون تومان جمع آوری شد و هر چند مبالغ دیگر نیز اعلام که تاکنون وصول نشده است.
محمد نامی طی سخنانی اظهار کرد، تجهیزات مکانیکی برای تاسیس آزمایشگاه مکانیکی اهدا می کند بعد از آن جلسه به رایزنی خود و به اتفاق احمد خضریان ادامه دادم به گونه ای که جمع هدایا نقدی و غیرنقدی به حدود سیصد میلیون تومان رسید. روزی در دیدار با محمد شیخ محمدرفیع فقیهی خشنودی خود را از پذیرش افراد در کنکور سراسری ابراز کردم و وی خواست به نوعی تشویق شوند که پیشنهاد کردم طی آئینی از سه نفر برتر تقدیر نماییم و مبلغ دو میلیون تومان برای این منظور چک تحویلم داد.
در یکی از همین روزها، عبدالعزیز ملکی دیگر نائب رئیس هیأت امنای دانشگاه دفتر دبی که به تازگی از سفر خارج به دبی برگشته بود مرا به اتفاق جمعی به مهمانی شام در هتلی دعوت کرد.
حاج احمد و اسحاق خضریان، محمدرسول و محمود کریما، محمد حاج محمدرضا کمالی، مهندس سمیر پیرزاد، یوسف ملکی، نویسنده متن و سعید فرزندم، از حاضران بودند. گفتگوهای زیادی صورت گرفت. میزبان اظهارکرد: رو زدن برای جمع آوری خیر واقعا کار سخت و طاقت فرسایی است.
وی با اشاره به ارتباطش با نویسنده خاطره افزود:
یک بار کسی را برای جلب کمک همراهی کردم اما فقط ۵۰ درهم داده شد و خیراندیش گفت: این را هم به خاطر من (عبدالعزیز ملکی) پرداخت کرده ام.
نائب رئیس هیأت امنا دانشگاه دفتر دبی در ادامه خاطرنشان کرد بعد از آن دست به این کار نمی زند و اگر چیزی از عهده خودش بر بیاید ادا می کند.
ملکی یادآور شد: دورهمی امشب صرفا برای ارج نهادن به زحمات خستگی ناپذیر (راقم) ترتیب داده است.
در ادامه اسحاق خضریان و سمیر پیرزاد در تایید سخنان ملکی و راجع به دانشکاه آزاد سخن گفتند. هر دو یکی از عوامل تثبیت دانشگاه را پیگیر بودن و دوری از دلسردی دانستند.
دیدار و گفتگو با منصور فقیهی نژاد در هر سفرم به دبی انجام می گرفت و این دفعه دقایق طولانی به گفتگو پیرامون نیازمندی های شهر گذشت و روزی دیگر به اتفاق محمدشیخ محمدرفیع فقیهی
به منزل سیلوانا سلمان پور شاعر اوزی رفتم تا گفتگویی برای فصل نامه با پیام دانش اوز صورت بگیرد. با بوجود آمدن فضای گفتگمان وقت یک ساعته به ۵ ساعت کشید و ناهار را در جمع خانوادگی سیلوانا به اتفاق همسرش مهندس احمد فصیح نیا و محمد فقیهی صرف شد.
با توجه به تغییر محل کار، محمد نامی از میدان جمال به جبل علی، صبحی با احمد خضریان به مکان جدید وی رفتیم و در برگشت ما را به نهار در غذاخوری لبنانی دعوت کرد.
همان جا چهار دندان جلویی ام از جا کنده شد. با هماهنگی دکتر محمود نامی به اتفاق احمد خضریان رفتیم مطب دکتر سیدصالح منصوری که فکر می کنم اهل خلور بود. بر خلاف ظاهرش آدمی خوش اخلاق و مهربانی بود. او پس از معاینه گفت دو پایه ۴ دندان شکسته و کار خاصی نمی تواند بکند مگر طول درمان بگذرد. ولی بدون هیچ تضمینی با چسب مخصوص دندان هایم را سرجایش قرار داد. و آخر عمل که زمان زیادی گرفت، یادآور شد این کار شاید یک ساعت هم دوام نیاورد. واقعا نگران بودم چون حرف زدن از ابزار اساسی کارم برای تشریح موقعیت دانشگاه بود و می بایست مدام حرف بزنم. این دندان پزشک هیچ پولی از من نگرفت و خوشبختانه دندان ها تا برگشتم به ایران ثابت ماندند، امیدوارم وقتی دیگر دکتر منصوری را ملاقات تا مجددا از وی قدرشناسی به عمل آورم حقیقتا کار بزرگی صورت داد.
اما در آخرین روز اقامتم دو نیکوکار معادل هشتاد میلیون تومان به دانشگاه هدیه دادند که داستانش می تواند در دل این صفحه قرار گیرد اما مثل بعضی ناگفته ها به وقت دیگر و شاید چاپ کتاب موکول کنم. کمک آن روز را به شیخ عبدالقادر فقیهی و حاج احمد خضریان تلفنی اطلاع دادم. شیخ خودش با تلفن همراه پیگیر و جویای اقدامات می شد در حالی که سفر را موفقیت آمیز تلقی می کردم روز ۲۷ آبان ۹۶ از طریق فرودگاه لار به ایران برگشتم تا در کنار همکارانم که به سبب اینترنت هیچ وقت از هم بی اطلاع نبودیم پیگیر تحقق طرح های متعدد از جمله تاسیس تنها سینمای شهر باشیم.
لینک کوتاه:
فرهیخته گرامی جناب اقای حاج عبدالعزیز خضری سالگرد تاسیس دانشگاهً ازاد به خضرتعالی و همکاران محترمتان که در راه توسعه و دانش افزای در منطقه زحمت و تلاش می نمایید صمیمانه تبریک و تهنیت عرض نموده و رجا واثق دارم که توسعه و پیشرفت دانشگاه ازاد در شهرستان اوز مرهون مدیریت جنابعالی بوده که توانسته است امروز نگینی در امور دانش و جایگاه والای در منطقه و کشور پیدا کند خداوند مثل همیشه حضرتعالی را در راه پیشرفت و توسعه دانش یار و یاورتان باشد و دعای خیرین عزیز بدرقه راهتان. موفق و سربلند باشید
جناب استاد خضری ریاست محترم دانشگاه از دانشجویان قدیمی شما هستم خواستم سالگرد تاسیس دانشگاه بشما ومردم شریف اوز تبریک عرض کنم هیچ وقت محبت های شما وجناب آقای ناصر خضری وبقیه کارمندان با شخصیت دانشگاه از ذهن دانشجویان غیربومی محو نمیشود دستتان درد نکند خاطرات زیبایی مینویسید
بیشتر شبیه داستان سرایی میماند من چندین شماره را نخوانده بودم ولی وقتی فکر کنم ازد۲۶خواندم علاقمندم وادمه دادم رفتم ازاولین را خواندم معرفی اشخاصی چون زنده یاد کامیاب برآیم خیلی خیلی خواندنی بود معمولا کسانیکه خاطره ای را تعریف میکنند کمتر برای خودشان شریک میتراشند ویا کمک همشهریان درقطر که به پول امروز یک میلیارد وپانصد میلیون تومان میشود از یادآوری مفید داستان است کسی فکر نمیکند چنین پولی از قطر به بیمارستان داده شده باشد هنوز هم فکر میکنم داستان تعریف میشود تا واقعیت
واقعآ یاد رفتگان زمان رافعی و حمید کامیاب به خیر آدمهایی خیلی لوطی وبا مرام بودند
قلم توانای شما جای تحسین دارداز اینهمه تلاش و ایفای رسالت اجتماعی خرسند شدم خدا قوت با احترام فراوان