تجارت و شرافت در اوز
.
مهندس حسن هوشمند:
پانزده سال پیش در مقاله ای پرسشی مطرح کردم با این مضمون که: در ناحیه جنوب فارس بازرگانان و تجار شهر اوز یکی از خوشنام ترین شاغلان این حرفه شریف هستند، بطوری که اکثر مردم به این واقعیت اذعان دارند.
در ادامه آن مقاله سوال کردم به چه دلیل مردم این شهر این گونه در امر تجارت پیشرفته و خوشنام می گردند؟ و اینگونه پاسخ دادم که دویست سال تجارت، دویست سال مهاجرت همراه با شرافت از این مردم تاجرانی ساخته پیوسته موفق و در هر حال شایسته احترام و تحسین(نقل به مضمون).
اکنون در این مقاله اجازه می خواهم با ذکر جزئیات بیشتر به موضوع تجارت و کسب و کار در میان جامعه تاجر پیشه اوز پرداخته و با استناد به منابع معتبر شرحی اجمالی و در حد حوصله خوانندگان ارایه دهم.
لازم به توضیح نیست که شهر اوز نیز همچون سایر نقاط لارستان و شاید بیشتر از آن در طول یک قرن گذشته شاهد فراز و فرود بسیار بوده و حملات دشمنان، اختلافات قومی، طایفه ای و به خصوص حوادث طبیعی نظیر خشک سالی ها در موارد بسیار مردم این شهر را آزار داده و به آن ها آسیب جدی وارد کرده است.
بارها و بارها اتفاقاتی رخ داده که مردم در گروه های زیاد مجبور به فرار از شهر و دیار خود شده و بسته به عمق فاجعه به مناطق دور دست پناه برده اند.
اما اگر عامل دربدری و مهاجرت ناخواسته مردم تفاوت داشت، لیکن نتیجه آن به یک شکل ختم می گردید و آن تولد تعدادی تاجر و کاسب اهل اوز در شهرها و روستاهای بین راه بود. طبیعی است وسایل حمل و نقل و رفت و آمد در یک قرن پیش و حتی نیم قرن پیش با عصر حاضر بسیار متفاوت بوده و تعداد زیادی از مردم مجبور می شدند از شهرها فرار کنند هرگز نمی توانستند به مقصد رسیده و شغل جدیدی را برای خود برگزینند. پاره ای از آن ها مجبور می شدند برای مدتی طولانی و شاید برای همیشه در روستاهای بین راه ساکن شده و ماندگار گردند. به عنوان مثال هنگامی که متوجه می شویم تعدادی از تجار شهرهای بستک، چاه بنارد، ده تل، جناح و انبه از اهالی اوز هستند قطعا تعجب خواهید کرد اما واقعیت این که همه آن مردان زحمت کش روزگاری در شهر خود از نامداران عرصه کسب و کار بوده اما حوادث ناخواسته آن ها را مجبور به ترک شهر و دیار کرده و مصیبت بار این که جبر زمان و مشکلات مسافرت هرگز اجازه نداده در آن سفر به مقصد برسند و شغل مورد دلخواه خود را برگزینند.
یکی از نمونه های بارز و آشکار مهاجرت های ناخواسته به دوره قبل از کلانتری «میرعبدالهادی»باز می گردد که طی گزارشی از فرار اجباری نود و هفت خانوار از شهر اوز به مناطق بستک، انبه، جناح و کمشک داده و درخواست عودت آن ها به وطن مالوف می نماید. این اشخاص اگر چه همگی تاجر و کاسب نبوده و از همه اقشار از جمله کارگر و کشاورز بودند اما واقعیت تلخ فرار اجباری را به خوبی نشان می دهد.
لوری میرانگلیسی که در سال ۱۹۰۰ میلادی از بندرعباس دیدن کرده و آماری از مهاجرین به بندرعباس را تهیه نموده می نویسد: بیشترین کاسب کاران و تاجران را مردم اوز تشکیل می دهند. برابر آمار لوری میر در حالیکه جمعیت لاری های مهاجر دویست خانوار و بستکی ها یکصد و پنجاه خانوار و عرب ها پنجاه خانوار هستند جمعیت مهاجرین تاجرپیشه اوز به سیصد خانوار می رسد و وجود محله «اوزی ها» در بندرعباس و بستک و سایر نقاط بیانگر جمعیت کثیر آن هاست.
اهمیت و جایگاه تجارت در میان مردم اوز بدان حد رسید که روزگاری جمعیت تاجر اوزی در شهر بمبئی هندوستان به دویست نفر رسید. طبعا این گروه بخش کوچکی از جامعه تجار اوز را تشکیل می دادند زیرا در همان زمان ده ها و شاید صدها تاجر موفق از شهر اوز در مناطقی چون کرمان، بندرعباس، لار، یزد و بندرلنگه مشغول به کار بودند و تعداد تاجران اوزی ساکن در کرمان به هفتاد نفر می رسید.
در گذشته و حتی در نیم قرن پیش بازار نقش اساسی و کلیدی در عرصه سیاست ایران ایفا می کرد. مردان بازار از جمله خوش فکرترین و توانمندترین مردان کشور بودند که می توانستند به راحتی جهت تصمیمات سیاسی و اجتماعی یک منطقه و حتی یک کشور را تغییر دهند. در این میان در اکثر شهرهای مهم ایران و مراکز استان ها به دلیل نقش غیرقابل انکار در عرصه های سیاسی و اجتماعی، فعالان اوزی عرصه تجارت و اقتصاد می توانستند نقش مهم و تاثیرگذاری در فضای اجتماعی سیاسی آن استان بازی کنند.
در این رابطه مصادیق بارز و آشکاری وجود دارد که مجال طرح آن در این مقال نیست.
در آغاز دهه هفتاد میلادی با رونق گرفتن بازار کسب و کار در کشورهای حوزه خلیج فارس«قطر، کویت، امارات» تاجران اوز از نخستین گروه هایی بودند که با درایت و هوشمندی افق تجارت در این کشورها را پیش بینی کردند و نقاط حساس درامدزایی را در ید قدرت خویش گرفتند. آن ها در آن زمان به فراست دریافتند که زمانه دیگر شده و گشودن باب داد و ستد با سایر نقاط جهان بدون بهره مندی از علم تجارت و تکنولوژی روز دنیا ممکن نیست و یک تاجر بی سواد و سنتی قادر نخواهد بود در این آوردگاه پیروز میدان باشد. لذا همزمان با کسب درآمد به تحقیق و تحصیل علم پرداخته و به خصوص فرزندان و نیروی کار جوان خود را به آموزش علمی و عملی تجارت تشویق کردند. تا در عصر تکنولوژی از قافله تجارت عقب نمانند کاری که متاسفانه خلیج روهای سایر نقاط کمتر انجام دادند. خوشبختانه بخش های مهمی از بازار کسب و کار در اختیار تاجران شهر اوز است که البته با بهره مندی از سلاح شرف و درستکاری و خوش نامی از موفقیت های بسیار خوبی برخوردار شده اند. مطلب مربوط به تجارت و شرافت را با ذکر داستانی به پایان می برم که می تواند بیانگر روحیه مردم این منطقه در امر کسب و کار باشد.
در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه قاجار، کلانتری شهر اوز به خانواه خواجه زینل رسید. میراحمد که از تجار معتبر آن زمان در شهر بود حضور خواجه زینل را برنتافت و بنای مخالفت نهاد. خواجه زینل در آغاز سعی زیادی کرد شاید با سیاست و مدارا دامنه اختلاف را کاهش دهد اما چون نتیجه ای حاصل نشد به ناچار به فتحعلی خان نایب الحکومه و بیگلربیگی لارستان و بنادر متوسل شد. فتحعلی خان برای تنبیه میراحمد تعدادی تفنگچی را به اوز گسیل داشت و بین میراحمد و تفنگچیان درگیری رخ داد و یکی از تفنگ چیان توسط میرهاشم پسر ارشد میراحمد از پای درآمد. میراحمد و فرزندانش چون یارای مقاومت در برابر قشون فتحعلی خان را در خود ندیدند همه دارایی و اثاث زندگی خود را نهاده و به تعبیری جان خود را برداشته و به سوی گرمسیر(بندرعباس) فرار کردند. فتحعلی خان دستور داد خانه میراحمد را غارت کرده و سپس آن را ویرانه سازند و تفنگچیان به تلافی خون همرزم خود کاری کردند که از خانه میراحمد گودال عمیقی باقی بماند به طوری که تا ده ها سال پس از واقعه، اهالی شهر شاهد گودالی عمیق در محل خانه میراحمد بودند. در چنین شرایطی اگر از صد نفر سوال شود: به نظر شما سرنوشت میراحمد و خانواده او پس از آن واقعه به کجا انجامید قطعا بیش از نود و نه نفر پاسخ می دهند همه آن ها از فقر و گرسنگی جان باختند اما واقعیت این که اگر شما هم چنین فکری کرده اید معلوم می شود مردم اوز را و هنر کسب و کار از نگاه آنان را نشناخته اید. میراحمد و پسران در بندرعباس و جزیره قشم باردیگر به تجارت پرداختند و سال ها بعد جز ثروتمندترین خاندان آن منطقه شدند. پسرش میرهاشم در قشم به کار تجارت مشغول شد و از جایگاهی رفیع برخوردار گشت، پسر دیگرش میرعبدالغفور در شهر یزد از نام و آوازه زیادی برخوردار شد و به گفته مولف تاریخ دلگشا: «مردی بود با وقار و محتشم که در سفر به تهران به حضور ناصرالدین شاه شرفیاب شد و مورد مرحمت واقع گردید».
از ثروت آن خاندان در سال های بعد ده ها بنای خیریه از جمله تعداد زیادی آب انبار در حوالی شهر اوز ساختند. آری چنین است سرنوشت مردانی که کسب ثروت را مشروط به رعایت حریم شرف می دانند.
لینک کوتاه:
روایت خواندنی بود از نویسنده محترم که به ایت روانی وسادگی اوضاع مردم قدیم اوز و تاجر پیشگی شان بقلم کشیده است تشکر میکنم از سایت وزین دانشگاه آزاد تقاضا دارم ایشان را بیشتر معرفی کنند