« حج و کعبه در گذر زمان »
( قسمت پنجم )
«حجر الاسود»
حجر الاسود، سنگ سیاه مایل به سرخی است به ابعاد شش انگشت در هشت انگشت و به شکل نیم دایره می باشد.
چون این سنگ بر اثر انتقالهایی که به وسیله قرمطیان پیش آمده شکافهایی بر داشته است آن را با پوششی از نقره پوشانده اند.
برخی از مورخین و محققین بر این عقیده اند که این سنگ در آغاز سفید بوده و بر اثر دست مالی تیره رنگ شده و بدین شکل در آمده است و نیز دارای خالهای سرخ و زرد می باشد و شکل بیضی نامنظمی دارد.
قطر آن ۱۰ سانت است و با بر گهای نقره به عرض ده سانت اطراف آن را قاب گرفته اند .
این سنگ که به عقیده بعضی از مسلمین از بهشت فرستاده شده مسلماً شهابی بوده است.
مسلمین آن را حجر التقبیل یا سنگ قبله هم می نامند و در گوشه شرقی (در رکن جنوبی) به ارتفاع یک متر و نیم از زمین نصب شده است.
«دیودیوس سی کولوس. siculus Diodius » مورخ یونانی که در حدود سال شصت قبل از میلاد می زیسته در کتاب خود به کعبه و آن سنگ اشاره کرده است و از آن معلوم می شود که در زمانی بسیار دور مردم آن سامان از سقوط آن سنگ به وحشت افتادند و به حرمت و پرستش آن پرداختند.
بهر حال این سنگ پیش از اسلام بر دیوار کعبه نصب بوده و مردم به آن اعتقاد خاص داشتند.
حرمت و قدس کعبه بیشتر به مناسبت وجود حجرالاسود بوده و تاریخی بس کهن دارد کما اینکه در کتاب دانیال نبی (فصل دوم آیه ۴۵ ) آمده است که :
«آن سنگ بی آن که بدست انسان بریده شده باشد از کوه فرو انداخته شده…»
هندی ها عقیده داشتند که روح سیوا ( شیوا ، اقنوم سوم از تالود هندی ) موقعی که با همسر خود به زیارت حجاز آمد در حجر الاسود حلول کرد…
ایرانیان زرتشتی نیز تصور می کردند روح اهورامزدا در خانه ی کعبه حلول کرده و به همین جهت به زیارت آن می رفتند.
نصاری هم در آنجا بر روی ستون ها و دیوارها صورت مریم و عیسی و تصویر فرشتگان و داستان ابراهیم را نقش کرده بودند وبالاخره یهود نیز آن را محترم می دانست و زیارت می کرد.
البته باید دانست که ارزش و بهای کعبه فقط در معنای رمزی آن وقداست ارتباط آن با خداست …!
قداست و برکت آن ارتباطی با طبیعت و سنگهای آن یا عناصر ساختمان آن ندارد،بلکه با فیضان و جوشش معنویات روحی که متصل به خداست، ارتباط دارد.
از عمر بن خطاب رضی اللّه عنه روایت شده که ایشان هنگامی که حجر الاسود را می بوسید ،می گفت :
“إّنی لا َعلُم إّنَک حجٌر لا تَّضُر و لا تَنفُع ، ولو لا إّنی َرایت رَسوَل الله ُیقبِلُک ما قبَُلتَک.”
«من میدانم که تو سنگی بیش نیستی و سود و زیانی نداری و اگر نمی دیدم که پیامبر تو را می بوسید ، هیچ گاه تو را نمی بوسیدم.»
(روایت از بخاری و مسلم و احمد و ابو داود و نسائی و ترمذی و ابن ماجه.)
این گفتار عمر به این دلیل بود که مردم نزدیک به عصر بت پرستی بودند و از این بیم داشت که مبادا افراد جاهل چنین پندارند که دست مالیدن و بوسیدن حجر الاسود همانند دوره جاهلیت از باب تعظیم سنگهاست، از این رو، می خواست که به مردم یاد دهد که دست مالیدن او به حجر الاسود فقط محض پیروی از الگوی عملی پیامبر خداست، نه به خاطر اینکه آن سنگ به خودی خود سود و زیانی را به دنبال دارد؛
همانطور که مردمان عصر جاهلی بتهای سنگی را در راستای این منظور تعظیم می کرده اندو می پرستیده اند،در اعمال حج بسیاری از اعمال تعبدی هستند که از جمله آنها بوسیدن حجر الاسود است.
امور تعبدی به این معناست که اگر به مسایل جزئی آن پی نبریم، به فلسفه و حکمت کلی آن پی خواهیم برد، فلسفه کلی آن عبارت است از نفس تکلیف یعنی آزمایش بندگان از جانب خداوند که چه کسی از پیامبر پیروی می کند ، و چه کسی از فرمان او سر باز می زند؟
فرد مسلمان هنگامی که کعبه را طواف می کند یا به حجر الاسود دست می کشد،کافی است معتقد باشد که این خانه خدا و متعلقات آن اثری از آثار ابراهیم علیه السلام است و اما ابراهیم کیست؟
ایشان بت شکن و رسول توحید و پدر آئین پاک اسلام بود.
ادامه دارد …
سید محمد هاشمی
۱۰ مرداد ۱۳۹۸
۲۹ ذی القعده ۱۴۴۰
لینک کوتاه:
ممنون آقای هاشمی سری مطالب خوبی شروع نمودید همه را خواندم