حلوای مسقطی
درست یادم نیست کمی بعد از ظهر بود یا بیشتر، از ورودی شماره سه وارد مترو چهارراه ولیعصر شدم که به تازگی به مترو تئاتر شهر تغییر نام داده بود. این ایستگاه مترو دارای هفت ورودی است و در تهران این مثل طنز معروف بود که هر کس نقشه این مترو را بلد باشد می تواند ادعا کند کل تهران را یاد گرفته است. نمی دانم حالا هم این مثل معروف است یا نه ولی می دانم هنوز هم آن ایستگاه از پرازدحام ترین ایستگاه های مترو است. نهادهای دولتی مثل شهرداری هم این فرصت را غنیمت شمرده و همواره دور تا دور حلقه داخلی مترو را نمایشگاه می بندند. حالا هرچه می خواهد باشد. خیلی فرقی نمی کند عسل باشد یا پالتو. آویشن و پونه مثلا کوهی باشد یا ظروف تزیینی. برعکس تصور عموم که مسافران درون شهری تهران را آدم هایی پر از مشغله، عجله و بی وقت می دانند، در این ایستگاه خستگی در کردن هایی می بینید که گاهی به ساعت می کشد. و این غرفه های رنگارنگ چه فرصت خوبی است برای آزاد شدن از فکرهای جورواجور. شاید در روز صدها نفر از این غرفه ها بازدید کنند. به ویژه غرفه سوغاتی که از زیبایی بصری گذشته، طعم آن شما را میخکوب می کند. کنار غرفه ای ایستادم که انواع حلواهای تزیین شده با مغزها، گلها و حبوبات خشک را می فروخت. از حلوای سیاه اردبیل گرفته تا حلوا شکری و یکهو چشمام افتاد به قسمتی که انواع مسقطی در آن جای گرفته بود. مسقطی مغزدار، نارگیلی، گل سرخ، سبز رنگ، بحرینی و چندین مدل دیگر. همه ی آنها خیلی شیک بسته بندی شده بودند و روی همه آنها زده بود سوغاتی شیراز!
همان یک واژه کافی بود تا ده دقیقه ای بدون حرکت خیره به مسقطی ها بایستم. هرچه فکر می کردم و یادم می آمد مسقطی سوغاتی لار بود. هرچند خود لاری ها هم شاید آن را از کشورهای حوزه خلیج فارس به ارمغان آورده باشند، چنانچه تبریزی ها باقلوا را از ترکیه، یا مشهدی ها قیمه را از افغانستان، اما به هرحال نمی شود از نقش و سابقه پررنگ و طولانی لارستان در تولید این سوغاتی خوشمزه گذشت.
دوستان شیرازی زیادی دارم که مسقطی را از لار سفارش می دهند. اصلا خود شیرازی ها هم مسقطی را سوغات لار می دانند. داشتم به علت این اتفاق عجیب فکر می کردم. شاید درآمدزایی، شاید علاقه شدید به مطرح کردن شهر خود به هر قیمتی و شاید هم یک اتفاق خیلی کوچک و اتفاقی باعث این اشتباه شده بود. یکی از دوستانم که اهل کرمانشاه است تعریف می کرد که از جمله سوغاتی های آنان «کاک» کرمانشاه است که شیرازی ها آن را با عنوان نان یوخه به نام خودشان به گردشگران داخلی و خارجی می فروشند. شاید در نگاه اول این کار زننده به نظر برسد. اما بهتر است نیمه پر لیوان را ببینیم. افرادی که دست به این کار می زنند، فرصت ها را خوب در می یابند و از ظرفیت ها و کمترین امکانات، بیشترین بهره را می برند. آنها به قدرت ارتباطات و تبلیغات ایمان دارند. اینکه مسقطی به اصطلاح شیرازی در مترو تهران، به مذاق یک مازنی، بیرجندی، گنبدی، تبریزی یا مهابادی شیرین و خوش بنشیند، این یعنی یک ارتباط موفق. و اینکه مسقطی لار نام و نشانی در میان نمایشگاه های پایتخت نیابد نمونه ی ارتباطی ناموفق است.
«خانم چیزی می خواید؟ می تونم کمکتون کنم؟» این را فروشنده گفت و به طرز شگفت آور و غیرمنتظرهای با نگاه پر از اخم و شکایت من روبرو شد. اصلا دلیل این نگاه را نمی دانست. من دلیلش را می دانستم ولی آنقدر ناتوان بودم که قدرت بیانش را نداشتم. من اهل لار بودم و این اتفاق کمی بهم برخورده بود. اما در مسیر برگشت، در پیاده روی طولانی زیر چنارهای خاکستری ولیعصر، کمی به شیرازی ها حق دادم و یاد گرفتم که باید از انسان های موفق آموخت و موفق تر از آن ها شد.
بدریه جوکاری، کارشناسی ارشد مدیریت رسانه
لینک کوتاه:
حلوا یا حلوی کدام؟
مطلب قشنگ وعالی بود ولی چنین نتیجه گرفتم هرکسی با ذیرکی کارهای دیگران بنام خودش یا گروهش یا شهرش معرفی کند آدم یا آدمیانی موفق هستند
عکس انتخاب شده ظاهراً مسقطی لاری نیست ظاهراً همان است که شیرازی ها با کلوچه میل میکنند