نویسنده وفعال اجتماعی از لارستان: در سایه سار کتاب
محمد زارع*: معرفی یک کتاب خواندنی؛ کتاب “گِز و تَش باد” به قلم نیره محمودی راد ، نویسنده و آموزگار فرهیخته ی لارستانی نگاشته شده است.
نویسنده ، “گِز و تَش باد” را دو نماد زادگاهش، لارستان کهن می نامد تا آوازه ی پرشکوه این سرزمین را در لابلای طوفان های بلاخیز، زنده و نام آور نگه دارد.
قطعا مخاطبان عزیز با درخت گِز که در مناطق جنوبی کشور می روید آشنایی دارند. درختی ست سایه دار و همیشه سبز با برگ های سوزنی و قدمتی گاه صدساله که گرمای طاقت فرسای تابستان و سرمای استخوان سوز زمستان به طبع پرغرورشان آسیبی نمی زند.
کتاب گِز و تَش باد در ۱۳۰ صفحه نگاشته شده وبه همت انتشارات هرمز اهواز نشر و چاپ شده است.
این کتاب با ۱۶ خاطره ی نوستالوژیک و ۱۳ داستان در دو بخش طراحی شده است.
بخش یکم ، شامل ۱۶ خاطره از دوران کودکی نویسنده تا دوران آموزگاری ست. یادمان روزهای شیرین و تلخ که بازگویی شان ، اکنون در ذائقه همه ی خوانندگان شیرین می نماید.
نویسنده تلاش دارد تا در کنار واگویی خاطرات ، زادگاهش را با تندیس های چند صد ساله به تصویر بکشد، چنان که در داستان هایی همچون بِنیزِه، کوچه باغ، دشت انبوه گِز، چِل پسین، تابستان های کودکی، دست خَشِ مادر، و…. به خوبی زادگاهش را در پیش چشم مخاطب به نمایش گذاشته است.
در بخش دوم کتاب ، نویسنده داستان ها را با مایه هایی از تخیل پردازش می کند و از دردها، ناکامی ها و گاه کامیابی ها و روزمرگی های اجتماعی می گوید.
مرغ سلیمان، بن بست هشتم، مرد کوچک، دلخوشی، چراغ، و……
نویسنده از روایت صاحبان قلم و اندیشه نیز برای نوشتن خاطرات و داستان ها وام گرفته و به گونه ای ادای دین نموده است.
پرواز ، مشق شب، درخت عقرب، عقیق، بر چشم بد لعنت و….
اگر با نگاهی تیزبینانه کتاب را ورق بزنیم خواهیم دید نویسنده در فضاهای متفاوتی از کتاب، مادر و سختی های مشترک زندگی همه مادران را به چالش می کشد، همچنان که در بخشی از خاطره ی “دست خَشِ مادر” می نویسد؛
در تابستان های شرجی و گرم لار ، هوا دم می کرد و آسمان هُرم هوای دم کرده را همچون چتری روی سرمان نگه می داشت، به گونه ای که نفس کشیدن هم سخت می شد. مادر باید برای جان گرفتن آتش و قبراق شدن زغال ها ، هیمه ی کافی درون اجاق می ریخت. گاهی تش بادهای تابستانه آتش را شعله ور می کرد، آتش گر می گرفت و زبانه هایش سر و صورت را می سوزاند.دود کنده ها و چوب های تازه سوخته تا ته حلق فرو می رفت و اشک ها را روان می کرد. آن قدر باید صبور می بود و حوصله به خرج می داد تا به قول مادر تَش وَلم شود. با این حال مادر گرما را به جان می خرید تا هر روز نان تازه داشته باشیم.
گویا نویسنده تلاش دارد قداست مادر را در هر گوشه ی کتاب به رخ بکشد و این اسطوره را مدام در گوش خواننده زمزمه کند.
در پایان باید یادآور شوم کتاب “گِز و تَش باد” و کتاب هایی از این دست، روزنه هایی هستند به سوی فرهنگ بومی گمشده در پستوهای تاریخ که به خوبی می توانند نسل نو و جوان را به آشنایی با تاریخ ، فرهنگ و تمدن اصیل سرزمین مادری ترغیب نمایند.
این کمینه باکمال سرفرودی خوانش این کتاب خاطره انگیز را به اهالی فکر و فرهنگ و کتاب سفارش می نماید.
بادا که چلچراغ فرهنگ بومی و مردمی این کهن دیار هماره روشنی بخشد که آتشی که نمیرد همیشه دردل ماست!
*: نویسنده و فعال اجتماعی از لارستان
لینک کوتاه:
دیدگاه بگذارید