دلنوشته و خاطراتی از روزگاران قدیم به قلم عبدصالح
شهروندان، تجار و خیراندیشان عزیز شهرمان اوز وقتی به دفتر خاطرات خود رجوع کنید، تقویم روزگار را ورق بزنید و آن روزهای که سپری شده را از نظر بگذرانید. آن زمان که برای کار کردن و فرار از بیکاری و گرسنگی، اوز را با چشم گریان ترک کردید. کودکی، پدر، مادر، خواهران، برادران و دیار خود تان را ترک کردید، دفتر خاطرات کودکی خود را بستید و رفتید در پی سرنوشت خودتان در جامعهای بزرگتر بدون پدر، مادر، خواهر، برادر، اقوام و جماعت و دور از وطن زندگی جدیدی را شروع کردید و با تلاش و زحمات زیاد، با اخلاق و فرهنگ خوب که از شهر و دیار خود که از کودکی در وجودتان بود توانستید در جامعه ای که مهمان شدید، با خوشنامی، موفق و سرافراز و سربلند بوده اید و خواهید بود، و در آن جامعه سفیر علم، دانش، فرهنگ و خوشنامی شهر و دیار خودتان شدید.
از کودکیتان آن دوران را به یاد خود بیاورید، روزهای درعالم کودکی وموقع بازی کردنتان، در کوچه های خاکی با بازی های گوناگون که امروزها هیاتی، دنبالش هستند تا زنده اش کنند(چش بونکه، لهپرگاله، شوک پس شوک و…) توجه کنید. درهمان روزها دیار خود را ترک کردید و مادر یک کاسه آب پشت سرتان ریخت که در سلامت بروید و برگردید. هر لحظه نگاه بهپشت سرتان می کردید و دور شدن خودتان را نظاره گر بودید. رفتید که عازم آبادان، بندرعباس، بندرلنگه و بوشهر شوید و در شرکت نفت آبادان و یا در بندرعباس ماندگار و مشغول بکار شوید و یا هم سفر را ادامه دادید و در پای لنج بندرلنگه، بوشهر وآبادان اشک می ریختید که عازم امارات متحده دبی و یا کویت ، بحرین وقطرشوید و هر کدام از شما عزیران رفتید در پی سرنوشت جدیدی که روزگار برای شما رقمزده بود و در خلوت تنهای خودتان با فکر و اندیشه و تلاش شبانه روزی زندگی جدیدی همراه با موفقیت برای خودتان ساختید و سال ها گذشت شب و روز در دیار غربت ماندید و با کمترین امکانات و در هوای شرجی و گرم ۵۰ درجه روزگار را طی کردید.
در شهر غربت بالای پشت بام همان لحظه که نگاه به آسمان و ستارگان می کردید در خاطره خودتان روزهای حضورتان درشهر زیبای با فرهنگ اوز را مرور می کردید. روزهایی که در کوچه های خاکی آن زمان در بهار، تابستان، پائیز و زمستان همراه با بچه های محله های زیر و بالا، لرد برکه، لرد میری، لرد مصلا، لرد دره، باستانه و چاه بادنی بازی های هفت سنگ، چکول، چش بونکه بازی می کردید یا با توپ پلاستیکی در همان کوچه های خاکی و یا در چاه خرمن محله فوتبال بازی می کردید و یا تیله هفت رنگ بازی می کردید و کودک درونتان از بازی کودکانه شاد بود.
پدران در لرد برکه، میری، لرد دره و لرد مصلا جمع می شدند و نقل خاطرات می کردند و هر کسی به حرفه خودش محصولات ساخته دست خودش را برای خرید و فروش در همین لردهای آباد می آورد و می فروخت. چاه دار برای فروش سبزی، بادنجان، هویج و شلغم، دامدار روغن محلی، عسل کوهی، کشک و ماست و آهنگر تیشه، تبر، نعل اسب، چاقو، داس و اره و شرینی پز پشمک، ارده، بلبلمشاتی رنگ به رنگ زیبا، قره قروت ترش مزه خوب و کشاورز گندم و جو آورده بود و عده ای هم در گوشه ای ورق بدون شرطی بازی می کردند و بعضی ها هم در گوشه ای با نی شلوا خوانی داشتند.
شهر آباد بود و صداقت، ایمان، اتحاد، وحدت و همبستگی بود. همه با هم دوست و برادر بودند.
به یک باره همه این خوبی ها را داخل صندوق خاطرات گذاشتید و برای کار کردن از دیار خاطره ها رفتید به دیار غربت تا در آنجا صاحب نام و نشان شوید و بنام تجار العوضی ایرانی معروف و شناخته شدید.
بله آن روزگار را بیاد خودتان بیاورید وقتی مسافری از همان دیار کودکی شهر زیبای اوز می آمد دبی یا کویت و یا بندر و شیراز و آبادان که شما لحظه ای از او دور نمی شدید و می گفتید بوی شهرمان می دهید و به مهمان احترام زیادی می گذاشتید چون که همشهری شما بود چون که همان مهمان نامه های پدر، مادر، برادران، خواهران، همسر و فرزندانتان را آورده بود و یادتان هست که آننامه ها را بارها و بارها مطالعه می کردید و تمام کلمات آن را از حفظ بودید تا نامه بعدی می رسید و دیگر هر موقع فرزند دیگری مثل خودتان اوز را برای کار کردن ترک کرده بود و به نزد شما عزیزان می آمد همه با هم با اتحاد، همدلی و همبستگی در دیار غربت به او کمک می کردید که کار خوب پیدا و زندگی جدید خودش را شروع کند و بسازد.
و من میدانم که شما عزیزان سختی ها کشیده اید تا صاحب سرمایه شده اید و همیشه وجود شما سرشار از عشق، مهر و محبت به اوز بوده و هست و هر چند از زادگاه اوز زیبا دور بوده ولی همیشه خاطرات که در ذهن و افکار خودتان ثبت بوده را مرتب مرور می کردید و در عمل ثابت کرده اید که عاشق این کهن دیار با فرهنگ اوز هستید که در هر جای از این شهر با فرهنگ و حومه نشانه هایی از آثار خیرات شما عزیزان وجود دارد که پدر، مادر، برادران و خواهران شما دارند استفاده می کنند.
و بعضی از شما عزیزان چهره پدر و مادرتان برای بار آخر همان لحظه موقع ریختن آب در پشت سر دیدید و دیگر عمر آنها به دنیا نبود که بار دیگر فرزندشان را در آغوش بگیرند و شما عزیزان که مسافران دیروز بودید و برای کار کردن مجبور به ترک شهر و دیار خودتان شدید و رفتید صاحب سرمایه شدید و همیشه خیر و خیرات می کنید و خیراندیشان شهر با فرهنگ و تمدن اوز شده اید.
وبیاد میاوریم چه بسا کسانی بهر طریق پس از رفتنها دیگر هرگز خانواده را نمی دیدند یا نامه ای از پستخانه بدستشان نمی رسید.
البته خیلی از شما ها به این شهر و دیار رسیده اید و کمک فراوان کردید مسجد، مدرسه، درمانگاه، استادیوم، بیمارستان، دانشگاه، خیابان و چیزهای دیگر از نیت پاک شما سفرکردگان عزیز هست که دارد خودنمایی می کند. و باز هم البته همین شهر و دیار به خیلی چیزهای دیگر احتیاج دارد و بسیار هم احتیاج دارد.
حالا هم این شهرستان چشم به همت والای شما عزیزان دارد برای اینکه فرزندان این شهرستان در خود شهرستان خودشان بمانند و کار کنند که سرنوشت و آینده خودشان را رقم بزنند و برای کسب درآمد و کار کردن از شهر و دیار خودشان از پدر و مادر، خواهر و برادر و از اقوام و جماعتشان دور نشوند احتیاج است زیر ساخت ها و کارخانه ها و شرکت ها در شهرستان اوز ساخته شود و به بهره برداری برسد که دیگر پدر و مادران تنها نباشند و فرزندان هم برای کار کردن مسافر دیار غربت نشوند که شهرستان اوز و همه ما چشم انتظار همه شما عزیزان مسافران دیروز هستیم.
عبد صالح مدیر گروه اتحاد و توسعه شهرستان اوز
لینک کوتاه:
سلام بسارعالی خوب
بسیار عالی اینشاالله که همین طور باشت
مطالبی که نوشته شده از خاطرات ماندنی هر سفر کرده ای به دیار غربت چه دبی یا کویت یا قطر یا بحرین میباشد که عین واقعیت میباشد و قلبا و به شیرینی نوشته شده است .انچه مردم اوز در حال حاضر دارند از محل خدمات خیرین به غربت رفته میباشد و انانیکه در ایران یا اوز مانده و کار کرده اند چه کارمندی و چه بصورت کار ازاد درآمد چندانی نداشتند که اقدام به ساخت بنایی یا خدماتی یا اسفالت کوچه و خیابانی نمایند و زندگی معمولی با درامد معمولی داشتند لذا جوانان امروزی اوز باید قدردان و سپاسگزار این… ادامه »
سلام موفق باشند🌷🌹🙏👏🏻
احسن مطلبی لازم واجب نوشتید حتما خیرین عزیز پاسخ مناسب خواهند داد
آقای عبدصالح شما زحمت میکشید ولی سعی کتید مطلبی که مینویسد چند بار بخوانیدویا از کسی دیگر کمک بگیرید البته این مقاله تون بهتر ازقبلا بوده
درود بر شما که چه زیبا رخدادهای ان زمان را توصیف فرمودی به طوری که انگارخواننده در ان زمان بوده
ودرود به اندیشه پاک سفر کرده های قدیم که با جان ودل به شهر ومردم شهر ودیارشون کمک بی منت کردن
اگر کمکشون نبود هنوز خبری از مراکز درمانی ومدارس ودانشگاه ها وخیابونها نبود
خدا خیرین درگذشته را قرین رحمت خود قرار دهد وفردوس برین جایگاهشون باد
وخیرین در قید حیات هم سلامتی وخیر دنیا وآخرت نصیبشون کنه آمین یا رب العالمین