روایت طنازی که از تنهایی دق کرد
نوشته ی: راشد انصاری(خالو راشد)
مرگ ابوالفضل زرویی نصرآباد(ملانصرالدین)، مرا به یاد مطایبه ای انداخت که مطمئناً بسیاری از شما شنیده اید. می گویند؛ مرد افسرده ای برای درمان نزد روان پزشکی رفت. روان پزشک نسخه آخر را خرید ِ بلیط سیرک و دیدن ژانگولر و حرکات شیرین دلقک سیرک تشخیص داد. و نشانی آن سیرک و دلقک را بر روی کاغذی نوشت و به دست مرد داد. مرد نگاهی به آدرس کرد و آهی کشید و گفت :« آن دلقک منم! »
زرویی هزاران نفر را با آثارش خندانده بود اما خود دوائی بر دردش نداشت. او در تنهایی و انزوایی که خود برگزیده بود، زندگی می کرد. با وجود سواد، معرفت و مرام، حاشیه نشینش کرده بودند! مزید بر آن بیماری خاموش قند، جدائی از همسر و دوری از تنها فرزند دلبندش، هر شوالیه ای را از تک و تا می اندازد، چه برسد به زرویی با آن رقت قلب.
در این اواخر موارد دیگری … نیز بر مشکلات او افزوده بود. قضاوت های بی جا و جفاهایی که از زندگی دیده بود او را بیشتر به غار تنهایی اش فرو می برد. دوستان کمی از او یاد می کردند. مردی که خود از ستون های طنز ایران بود و در آینده بلا تردید او را باید در ردیف بزرگانی چون عبید و دهخدا قرار داد. به ۵۰ سال نرسید، رفت.
وی از نجیب ترین و دوست داشتنی ترین و در عین حال یکی از بهترین طنزپردازان چند دهه اخیر ایران است. این که نگفتم بود چون معتقدم زرویی زنده هست و همچون معلمی مراقب بر و بچه های طنزپرداز…
به قول نکته سنجی ؛ ” زرویی یکی از معدود شاعران و طنزپردازانی است که هم کتبی اش خوب بود و هم شفاهی اش.” یعنی نمی شد تشخیص داد خودش بهتر است یا آثارش. آثارش عالی و خودش همچنین… درست مثل عمران صلاحی عزیز… مثل منوچهراحترامی بزرگ…
شعر زرویی همچون رودخانه ای روان و زلال جاری است. آن قدر روان است که گویی شاعر در هیچ یک از ابیات زحمت آن چنانی نکشیده است. سراسر جوششی، سهل و ممتنع به معنای واقعی کلمه.
رجوع شود به تنها یکی از مثنوی های بلند ایشان که ظاهراً خطاب به آقای نبوی سروده بودند: «
خدمت مستطاب ذوالتکریم
حضرت شیخ ،سید ابراهیم
به تو از جانب تمامی خلق
یک « سلام علیکم » از ته حلق
یک « سلامُ علیک » طولانی
سرش این جا ، تهش بریتانی…»
در نثر اما به اعتقاد بنده یک سر و گردن از شعرش بالاتر است، در پژوهش نیز به هکذا. تسلط عجیب و عمیقی بر متون کلاسیک فارسی داشت.
بعد از تعطیلی مجله توفیق در سالهای ابتدائی دهه ۵۰ محمل دیگری برای اجتماع طنز پردازان به طور جدی نبود تا اینکه در سال ۱۳۶۹ مرحوم گل آقا(کیومرث صابری فومنی) توانست گروهی از بهترین طنزپردازان ایران که برآمده از مکتب توفیق بودند، را دور خود جمع کند. کسانی همچون ابوتراب جلی، ابوالقاسم حالت، گویا، فرجیان ، و با فاصله ای اندک عمران صلاحی و … راه اندازی نشریه گل آقا مهم ترین اتفاق حوزه طنز پس از پیروزی انقلاب بود. مأمنی که یک دانشگاه برای جوانانی چون زرویی، ظریفی، نبوی، نیک آهنگ کوثر، و…بود. آمد و رفت به موسسه گل آقا حسابی به اندوخته های او افزود.
و شاید همین حشر و نشر ابوالفضل زرویی آن هم در عنفوان جوانی با بزرگان طنز، و یادگیری الفبای طنزنویسی شاید بشود گفت در کنار کسانی که خیلی ها آرزوی دیدن شان را داشتند ، نتیجه اش این شد که خیلی زود زرویی مفتخر به دریافت لقب ملانصرالدین طنز ایران از سوی کیومرث صابری شد.
اگر چه تا قبل از گل آقا آثار ایشان در مجلاتی نظیر خورجین و…به صورت پراکنده منتشر می شد، اما اوج کار زرویی نوشتن تذکره المقات در گل آقا بود که نقیضه ای است بر تذکره الاولیا عطار نیشابوری.
به نظر بنده تخصص اصلی استاد زرویی در نثر طنز همین نقیضه و نظیره نویسی بود. علاوه بر تذکره المقامات ، افسانه های امروزی، غلاغه به خونه ش نرسید و برخی دیگر از آثار ایشان نیز نقیضه است…
در شعر نیز از همان اوایل آغاز به کار زرویی در گل آقا نوعی شعر نو گل آقایی متولد شد که باز هم زرویی در این نوع شعر طنز موفق بود. سیامک ظریفی، نبوی و….از جمله کسانی بودند که در این زمینه قلمفرسایی کردند.
در کل نام های بزرگی همچون زرویی و صلاحی و جلی و غلامرضا روحانی ، احترامی… اتفاقی است که شاید هر ۵۰۰ سال مثلا یک بار در طنز بیفتد.
بزرگ ترین خدمت زرویی به شعر طنز راه اندازی شب شعر “در حلقه ی رندان” بود. شب شعری که برای اولین بار برخی از طنزپردازها جرات پیدا کردند تا به سوژه های تکراری و خسته کننده ای مثل: عیال، مادرزن، چاله چوله خیابان و ….نپردازند ، بلکه به خط قرمزهای دینی، مذهبی و… و نزدیک شوند.
طراح جشنواره ی سراسری طنز مکتوب بودند که از دل این جشنواره ها و شب های شعر طنزپردازان به نامی برآمدند و به جامعه ی فرهنگی هنری ادبی کشور معرفی شدند.
زرویی عزیز اولین کسی بود که شب نثرطنز برگزار کرد. جشنواره ی بین المللی طنز برگزار کرد و…
دقیق تر بگویم ایشان بنیانگذار خیلی از اولین ها در حوزه ی طنز بود.
یک خاطره: سال ۸۰ بود که نخستین شب شعر طنز هرمزگان و شاید دومین شب شعرطنز کشور را پس از تهران، در بندرعباس برگزار کردیم. به اتفاق دوست روزنامه نگارم آقای محمدحسین رفیعی مانده بودیم که چه کسی را به عنوان طنزپرداز مهمان دعوت کنیم. با یکی دو تن از دوستان طنزپرداز تماس گرفتیم که هر کدام به دلایلی از جمله بحث مالی راضی نشدند که بیایند تا این که با زنده یاد: زرویی تماس گرفتم و بی آن که حرفی از هزینه و…بزند، آمد.
و چه شب به یادماندنی بود آن شب. صبح روز بعد از جزیره ی زیبای قشم و جاهای دیدنی و تاریخی قشم دیدن کردیم.
مقدمه ی یکی از کتاب هایم با عنوان ” این مرد مشکوک” نیز به پیشنهاد خودشان نوشتند…
لینک کوتاه:
دیدگاه بگذارید