زلزله: اوز ای شهر من، هر شهر و دیاری با ریشه هایش پابرجاست
خالده اسماعیلی*:
زلزله
به نام خدایی که در قلبهاست
فانوس راه دردمندهاست *
قلمها عصای سپیدی که می شکند
ساق پای ظلم طبیعی و غیر طبیعی را*
مردمان اوز چون کوههایی استوار دیدم
مردمانی شبیه درد را*
دردی که تا بحال ندیده بودند
تجربه دردناک خبرها
خرمن خبر نالهها*
نفس باد خزان
زخم تنهایی مادران *
فضای خالی روزگار
خانههایی همره هزاران مثنوی بودند و رفتند*
اگر به باستان و مردم و فرهنگ شهرم
به زاده عشق مادری
با عشق و فراوانی خیرین توام است نیندیشم *
همیار و همگام چگونه باشم
یک گاهواره سرشار از عشق و مهر
اوز ای شهر من
ای شهر برکه های گنبدی باورمان کن
دور از تو زیسته ایم اما باورمان کن
هر شهر و دیاری با ریشه هایش پابرجاست*
قلب تپنده یاران و خیرین نگهبان تواند باور کن
و تو اندیشه الهی را به جهان باز میگردانی*
عشق الهی در وجودت می شکفد
یاد تو در نرگس های بهاری پنهان است باور کن*
برای تاریکی شمعی روشن کن همشهری، هموطن*
۱۴۰۲/۶/۵ عمان
*:نویسنده وعضو هیت امنای دانشگاه آزاد اسلامی اوز دفتر دبی
لینک کوتاه:
دیدگاه بگذارید