نسیم قرآن در بهار رمضان(قسمت شانزدهم) چرا تغییر نمی کنیم به قلم سیدمحمد هاشمی
« چرا تغییر نمی کنیم!؟ »
بسیاری از ما هر روز در فیسبوک، تلگرام ، واتس آپ و رسانه های مختلف، جملات زیبا و پر معنایی را می خوانیم یا می شنویم.
بعضی از این گفته ها و داستان ها بی اندازه ناب و پرمغز هستند.
روزانه مطالب علمی ، دینی ، اجتماعی ، هنری و…فراوانی می خوانیم .
ما در اشعار مولانا، حافظ، فردوسی و سخنان امام غزالی و خواجه عبدالله انصاری گنجینه ای گرانقیمت از خردمندی و آگاهی در اختیار داریم، قرن هاست که داشته ایم.
اما با این همه این سؤال پیش می آید که :
پس چرا با اینهمه، همچنان همان جایی که بودیم ایستاده ایم؟
چرا تحولی در ما اتفاق نمی افتد؟
اشکال کار کجاست؟
به گمانم جواب این است که آنچه در انسان تغییر ایجاد می کند خواندن یا شنیدن حرف های حکیمانه نیست بلکه اندیشیدن، مکث کردن و تامل در آن هاست.
مشکل همین جاست.
اکثر ما به تفکر عادت نداریم.
جمله زیبایی را می خوانیم، “به به ای” می گوییم یا “لایکی” می زنیم و رد می شویم و باز برمی گردیم به همان تفکرات و رفتارهای همیشگی.
از آن گذشته، خیلی وقت ها آنچه می خوانیم یا می شنویم خطاب به “خود” ماست و ما غافلیم.
ما فراموش کرده ایم که به هر کلمه یا هر جمله یا هر کتاب پر معنایی که وارد می شویم این “خود” را با خودمان می بریم.
خیلی وقت ها مخاطب آن حرف تکان دهنده همین “خودی” است که به آن گوش می کند و غافلانه سر تکان می دهد…
باید گاهی از گرداب روزمرگی و هیاهوی تکرار، خود را بیرون بکشیم و زمانی را در سکوت و آرامش به تامل و جستجوی خودمان اختصاص بدهیم.
هر روز دقایقی را با خود خلوت کنیم و به همه چیز خوب بیندیشیم.
آن حرف های ناب و عمیق را در ذهن مرور کنیم و معنای آنها را در زندگی خود و در درون خویش پیدا کنیم.
اگر اندیشیدن و تامل کردن را مدتی تمرین کنیم، خیلی زود خواهیم دید که دریچه هایی از درک نو و بینش جدید به روی ما باز می شود و این روشنی، حاصل آگاهی و خردمندی است.
خداوند در قرآن می فرماید:
« وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ »
( انفال/ ۲۴ )
و بدانید خداوند میان انسان و قلب او حایل میشود.
از آن جا که قرآن کتاب هدایت است و راه رسیدن به معارف الهی تنها راه عقل و فکر نیست، بلکه راه دل نیز هست.
بنابراین، قرآن در بسیارى از آیات، مستقیماً با دل کار دارد و از آنجا که قرآن کتاب آسمانى همه مردم در همه قرون و اعصار و نسلها است، لذا راه دل و فطرت را، بیش و پیش از راه فکر و اندیشه بها داده است.
گاهى انسان اندیشه قوى دارد تا در پرتو اندیشه، دل حرکت کند و گاهى دل حرکت میکند و در سایه حرکت دل، اندیشه حاصل میشود و قرآن هر دو راه را فراروى ما قرار داده است، اما اساس تربیت انسان، به زنده شدن قلب او است و وقتى قلب انسان دگرگون شد و متوجه خدا شد، ارزش پیدا میکند.
«قلب»؛ معناى لغوى، همان انقلاب و دگرگونى است و اگر عضو خاص از انسان را که سمت چپ سینه قرار دارد، قلب میگویند، به این جهت است که پیوسته در حال دگرگونى و تلاش است تا با حرکات منظم خود، حیات انسان را تنظیم کند.
مراد از قلب در قرآن، همان گوهر مجرد ملکوتى است که انسانیت انسان به آن بستگى داشته و بسیارى از حالات روحى روانى به قلب نسبت داده میشود؛ مثل ادراک، اعم از ادراک حضورى و حصولى، حب و بغض و… .
حتى آنجا که قرآن ادراک را از قلب نفى میکند، میخواهد این حقیقت را القا کند که قلب، سالم نیست.
از آنجا که قلب، عضو رئیسه بدن است، میتوان اصل بدن یا اصل وجود را از آن منظور کرد.
پس در فرهنگ و استعمالات قرآنى، کسانى را که فاقد فهم و بینش باشند، میتوان به افراد فاقد قلب، توصیف نمود.
کسانى که خدا را فراموش میکنند، خداوند خویشتن آنان را به آنها میفراموشاند؛ یعنى خدا فراموشیشان به خودفراموشى منجر میگردد و کسى که دچار خودفراموشى یا به اصطلاح امروز دچار از خود بی گانگى گردد، بین او و قواى ادراکى و عقلانى او فاصله و حایل ایجاد میشود.
بین او و درک و فهمش فاصله میافتد.
توان درک و ادراک را از دست داده و به فرموده خداوند:
« وَلَا تَکُونُواْ کَٱلَّذِینَ نَسُواْ ٱللَّهَ فَأَنسَىٰهُمۡ أَنفُسَهُمۡۚ أُوْلَـٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ»
( حشر/۱۹ )
و مانند کسانی نباشید که الله را فراموش کردند، و الله [نیز] آنان را دچار خودفراموشی ساخت. آنها [بدکار و] نافرمانند.
مبتلا به فراموشی الهی میگردند.
آرى، این چنین دچار مرگى ناخواسته شده و از حیات طیبه که مبتنى بر ذکر الهی و به یاد آوردن خدا و در نتیجه تبعیت و اطاعت از او بود، دور گشته و نه تنها خدا، که خود را نیز فراموش میکنند.
لذا اکنون که در شب های پر برکت قدر قرار داریم ، شبی که به تعبیر قرآن از هزار شب بهتر است، بیاییم فکر و اندیشه را با قلب خود همراه سازیم و طرحی نو در اندازیم.
پس بیاییم تا وقت و عمری باقی است در این شب ها عاشقانه به سوی معشوق پرواز کنیم.
و قدر این شب های با ارزش را بدانیم.
قضا روزگاری زمن در ربود
که هر روزی از وی شبی قدر بود
من آن روز را قدر نشناختم
بدانستم اکنون که در باختم
شبی که می توان تقدیر و سرنوشت خود را رقم زد.
شبی که می توان بوسیله ی عبادت ها و شب زنده داری ها روح و جان خود را صیقل داد .
شبی که می توان خود را آماده صعود نمود تا نزول رحمت و برکات خداوند را مشاهده نمود.
شبی که می توان متحول شد و قدر و ارزش خود را بازشناخت.
شب آگاهی و خودشناسی و خداشناسی.
شب تابش انوار الهی بر روح و جان ما.
شب رها شدن از منیت ها و خواهشهای نفسانی.
شب مست شدن از باده الهی و پاک نمودن عرصه ی درون و برون، و هست شدن.
و به تعبیر مولانا:
باده از ما مست شد، نی ما از او
قالب از ما هست شد، نی ما از او
و در یک کلام، شب دگرگونی و تحول؛ خدا را دیدن و خود را ندیدن.
و طبق فرموده خداوند این تغییر و دگرگونی حاصل نمی گردد مگر به دست خود ما.
«إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوۡمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمۡۗ »
( رعد/۱۱ )
بیگمان، الله حال و سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمیدهد، مگر آنکه آنان آنچه را که در دلهایشان دارند دگرگون سازند.
و چه زیبا فرموده است اقبال لاهوری:
خدا آن ملتی را سروری داد
که تقدیرش به دست خویش بنوشت
به آن ملت سر و کاری ندارد
که دهقانش برای دیگران کشت
پس بیاییم اندیشیدن و تفکر را از همین لحظه شروع کنیم و فکر و دل را با هم همراه سازیم و در راه تغییر خود قدم بگذاریم.
ومن الله التوفیق والهدایه
سید محمد هاشمی
۱۶/۲/۱۴۰۰
۲۴ رمضان ۱۴۴۲
لینک کوتاه:
ممنون خدا خیرتان دهد
مفید بود
البته انسان های که قلبشان ۹۰%پاک باشد
میتوانند که دیگران را تغییر دهند
درست میگم؟