نوزدهمین سخن سردبیر فصل نامه با پیام دانش اوز
خزان یادآور عمر است و زمستان یادآور زمان هایی است که حرکت و فعالیت در زندگی متوقف می شود یا لحظاتی که سکوت اطرافمان را احاطه می کند. وقتی ۱۴ خزان از عمر تو گذشته باشد یعنی به دوران شکوفایی نزدیک می شوی و هر آنچه در این سال ها ذخیره و تجربه کرده ای باید به کارگیری تا شکوفایی و تبلور اندوخته هایت را به بهترین و زیباترین شکل نشان دهی. رونق و شکوفایی نزدیک است هرچند زمستانی در راه داشته باشی. زمستان همان تفکر و اندیشه ماست که گاهی یخ می زند و نیاز است کمی حرکت کنیم و دست به دامن بهار شویم تا یخ هایمان را آن طور باز کند که سرمای زمستان بعدی فقط تلنگری باشد و سریع از کنارش بگذرد.
۱۴ سال عمر کمی نیست لحظه لحظه اش آدمی می افتد و پا می شود، رنجش می بیند و شاد می شود، نیش و کنایه و تعریف و تمجید می شود. لحظه ها زنجیره ای از این افت و خیزها است.
آدم هایی با تو همراه می شوند و بعد از مدتی می روند و باز چرخه آدم های جدید و قدیم تکرار می شود. نام و نشانت را همه جا می پراکنی و دست اندازها و سنگ اندازها را به نظاره می نشینی. سکوت را پیشه می کنی و راه خودت را می روی. آخرش به آنجا می رسی که راه نرفته را باید رفت بگذار دیگران هر چه می خواهند بگویند. گاهی با خود می اندیشی: کسی که در جایگاه من نیست و با آدم هایی که من سروکار دارم سر و کار ندارد، ذره ای از مشغله و تجربه من را ندارد، چطور من را قضاوت می کند؟ به صرف شنیده ها و گفته ها مگر می شود فرد، افراد یا هر چیز دیگری را نقد و قضاوت کرد؟ گاهی برای انتخاب دوست یا حتی همراه ماه ها و سال ها زمان صرف می کنیم حتی سفر می رویم تا فراز و فرود اخلاق و رفتارش را بشناسیم و آنگاه تصمیم می گیریم ادامه دهیم یا رها کنیم. پس آیا منطقی است که از دور نظاره گر باشیم و لحظه ای در فضایی که آن را نقد می کنیم نباشیم یا مرتب نشست و برخاست با فردی که قضاوتش می کنیم نداشته باشیم؟
گاهی رفتن را به ماندن ترجیح می دهیم چه به نفعمان باشد چه به ضررمان؛ اما همواره به این می اندیشیم همه راه ها روزی تمام می شوند و همه ما به هم می رسیم. پس چه خوب است گاهی با هم بیندیشیم و با هم برای بهتر شدن تلاش کنیم. گاهی به این بیندیشیم که لازم نیست دارت هایمان را از دور به سوی سیبل رها کنیم. دارت ها را با سیبی جایگزین کنیم و هر آنچه از افکارمان می گذرد صمیمانه با نقد شونده به اشتراک بگذاریم راهکار و پیشنهاد بدهیم حرف و کنایه را که دیگران هم می زنند. اگر راهکار نداریم نقد هم گاهی وارد نیست. انگار نقد و راهکار دو کفه ترازو هستند که هر یک بدون دیگری وزنی ندارد. برای ساختن دنیایی بهتر، زیباتر اندیشه، حرکت و عمل کنیم. همه ما شایستگی زندگی بهتر و زیباتر را داریم و این میسر نمی شود مگر با وحدت اندیشه و حرکت جمعی.
دانشگاه آزاد اسلامی مرکز اوز هم یکی از چندین ۱۴ ساله های شهر و استان و کشور ماست. همانطور که تلاش می کند روی پای خود بایستد و حرکت کند نیاز به حمایت و همراهی نیز دارد. در این سال ها سعی کرده است در هر فعالیت علمی، فرهنگی و اجتماعی ردپایی از خود بگذارد و تأثیرگذار باشد. شاید زمان آن رسیده که دانش آموختگان خود را نیز در جایگاه حامی و همراه ببیند. چه دانش آموخته ای که از تهران و یاسوج می آمد چه دانشجویی که از ممسنی و شیراز می آمد چه دانشجویی که از بندرعباس و شهرستان های اطراف می آمد. هرچند عده ای برای ادامه تحصیل یا کار راهی خارج از کشور شدند اما خیلی های دیگر در گوشه گوشه ایران زندگی می کنند و مشغول کار و فعالیت هستند. دوست داریم از زبان خودشان بگویند کجا هستند و چه می کنند و گذرشان به دانشگاه افتاد یادی از دوران تحصیلشان کنند هر چند جابجایی از ساختمان قبلی به جدید برای تعداد زیادی از آنان تازگی خواهد داشت.
نیک اندیشان و علم دوستان برای دانشگاه سنگ تمام گذاشتند تا در چشم اندازی چندین ساله بتوان مسیر علمی، فرهنگی و اجتماعی متفاوتی را رقم زد.
منبع: شماره نوزدهم فصل نامه با پیام دانش اوز
لینک کوتاه:
سلام متن خوبی است اگر چند تصویر از ساختمان وواحدهای مختلف دانشگاه هم ضمیمه متن بود شاید به جذابیت آن افزوده می شد ودانش آموختگان خارج از شهرستان اشتیاق بهتری برای بازدید از دانشگاه پیدامی کردند.باتشکروسپاس ازشما
سردبیر مجله بنظر من بایستی بمقالات دیگران و بویزه جوانان بها بدید مجله را که میخوانیم اثری از جوان پیدا نمیشود