قبلا لازم است توضیح دهم که درگویش محلی ما از بعضی کلمات حرف «ن» را حذف می کنیم. مثلا به «بند» می گوییم. «بُد» و به تنگ می گوییم. «تگ» یعنی حرف «ن» را از وسط این دو کلمه حذف کرده ایم. همچنین است در مورد«نان» که در گویش محلی بجای «نون» می گوییم. «نو» یعنی حرف «ن»، آخر کلمه «نون» را هم می خوریم. اینک چند مکان در شهر اوز را مورد بررسی قرار می دهیم:
تُگذو: نام محلی است در شمال شرقی اوز: این نام از دو کلمه تُگ یعنی تنگ و ذو که مخفف ذان است درست شده و کلمه تنگ که مشحص است اما ذان: با توجه به این که در زبان فارسی قدیم بعضی اوقات بجای «د»حرف «ذ» به کار گرفته می شده است. همچنانکه حتی امروزه همسایگان محترم گراشی ما بجای محمد می گویند. محمدُ پس ذان را امروزه «دان» می گویند و دان به معنی جا، محل و ظرف است. مثل نمکدان که جای نمک یا ظرف نمک است. و قندان که در اصل قند دان است. یعنی ظرف یا جای قند. با این تفاصیل تگُذو یعنی جای تنگ. و چنین هم هست. جای تنگی است که آبهای هرز از آنجا بیرون می رود. در این مورد فردوسی می گوید:
تگدُر: نام جایی است در شمال اوز که از آنجا راه به روستاهای کهنه، قلات، کوره، بیدشهر، اسلام آباد، هود، گلار، هیرم و … وصل می شود و کلمه تُگ به معنی تنگ و دُر به معنی در درست شده یعنی راه تنگی که به بیرون هدایت می کند.
تگُگارمی: محلی در شمال شرقی اوز تقریبا مقابل برکه شکسته و شامل دو کمله تُگ و گارمی است که گارمی همان گرمی فارسی است.: یعنی تنگ گرم.
به همین ترتیب تُگِ مایجته می شود، تنگ مسجِدِ. در اینجا توضیح دیگری هم لازم است و آن این که در زبان فارسی علامت تصغیر «واو» است و «کاف» مثلا شیرازی ها به مرد کوچک می گویند. مَردو یا مردک و به زن کوچک می گویند زنو یا زنک که البته برای کوچک کردن و توهیم این کلمات را به کار می برند. همسایگان محترم لاری ما هم به تبع شیرازی ها این دو کلمه و کلمات مشابه را همانگونه تلفظ می کنند. اما اوزی ها مثل تهرانی ها بجای مرد و می گویند مَردِ و بجای زنو می گویند زِنِه حالا چه شده است که ما شیراز و اصفهان را پشت سرگذاشته و از تهرانی ها پیروی کرده ایم. خدا می داند. آنچه شنیده ام این است که در دوره قاجاریه بدلایلی نامعلوم نماینده ای مستقیما از طرف یکی از شاهان قاجار برای اداره امور مامور اوز شده است. شاید به تبع از گفته های او اهالی محل اینگونه تلفظ کرده و باقی مانده باشد.
گلدَنَ: جایی است در شمال غربی در مجاورت «برزگو» تلفظ آن هم همچنین است و یا گردنه اشتباه نشود. گَل مخفف گله است. که به معنی تعداد گوسفند است و دَنَ تغییر یافته. دانه همان دان است که کلا یعنی محل و جای گله گوسفند.
بَرِزگو: قلب شده برزگران یعنی کشاورزان است زیرا در آنجا سبزی و گندم می کارند.
دَروَه ی کارکا: دَروه همان دره ی فارسی است و کارکا همان کارگاه است. زیرا در آنجا کارگاه گچ پزی و گچ کوبی دایر بوده و آخرین نفری که این کار را انجام می داده مرحوم محمود رحیم عبدل پدربزرگ مادری اینجانب بوده است.
منبع : عصراوز
دیدگاه بگذارید