حوادث دوران حکومت میر عبدالهادی و رشادت مردم اوز
آقای عبدالله کمالی
پس از سانحه امیر هاشم که بدست شاهزاده فرمانفرما به قتل رسید و چگونگی آن قبلا به نظر خوانندگان عزیز رسانیده شد و به قول شاعر:
همین است کردار این کهنه دهر
گهی نوش دارد و گهی جام زهر
گهی تیغ زمان بر سر دشمنان
گهی دشنه خوردن ز نام آوران
در این هنگام حضرت والا فرمانفرما جهت انتظام لارستان در مرکز لار نزول کرد و میر عبدالهادی که تمنای ریاست را داشت به حضور پذیرفت و بلافاصله او را به سمت کلانتری اوز منصوب نمود. نخستین حکمی که از حضور حضرت والا صادر شد برگشت رعایای فراری اوز در بستک و جهانگیریه بود و خطاب به مصطفی خان حاکم بستک نوشت که آنان را به اوز برگرداند. مصطفی خان به این خطاب توجه نکرد و اجرای حکم را به عمل نیاورد. بعضی از رعایا به رضایت خویش به وطن برگشتند و جمع کثیری هم به قراء گرمسیر کوچ کرده و در بنادر لنگه و عباسی و جزیره قشم سکنی گزیدند و عده زیادی هم در بستک ماندند. میر عبدالهادی مدتی در راه رضایت خاطر اهالی جد و جهد فراوان کرد. ولایت در انتظام آورد اما اسباب نزاع بین امرا و خواج پدیدار شد. حاجی زینل لطفا که مردی مدیر و رئیس طایفه خواج به شمار می رفت و با امرا ضدیت و مخالفت داشت توانست حکم کلانتری اوز را به عهده بگیرد و مدت دو سال کلانتری او طول کشید.
صاحبان تصویر در گذشته های دور اوز خودتان را پیدا فرمایئد
مجددا میر عبدالهادی به حکم امیرزاده به کلانتری اوز منصوب و دائما با طایفه خواج در منازعه بود تا آنکه خواجه محمد رفیع پسر حاجی زینل سابق الذکر بعد از فوت پدر هوس ریاست در سر پروراند در اوز تاب نیاورد با اتباع خود از اوز خارج و در قریه کوره رحل اقامت انداخت و گاهی هم به حوالی اوز تاخته با امرا زد و خوردی می کرد. ولی در پی فرصت بود که اوز را تصر نماید. در داخل اوز هم اسباب مناقشه فراهم بود. طایفه میر شکاران یا عبدالهادی از در مخالفت در آمده و میر عبدالهادی چند نفر از آنان را گرفت و در قلعه دو خندقی محبوس و از پا در آورد. در سال ۱۲۸۰ ه.ق خواجه محمد رفیع قلعه پرویزه را از دست مستحفظین در آورد و موقعی که شاهزاده مهدی قلی میرزا برای انتظام و سرو سامان دادن لارستان به لار آمد خواجه محمد رفیع را به کلانتری منصوب و قلعه پرویزه نیز به اوواگذار نمود. میر عبدالهادی علی رسم با اتباع از اوز خارج و در قریه بیرم سکنی و اقامت نمودند خواجه محمد رفیع بعد از ۶ سال کلانتری در محرم سنه ۱۲۸۷ ه.ق در گذشت. در مدت کلانتری او اوز رفته رفته در تحت انظام می رفت مناقشه ای به وقوع پیوست ولی به واسطه قحطی و تاخت و تاز سارقین مردم به ستوه آمده و به دشواری روزگار می گذرانیدند.
قلعه دارالحکومه اوز
بعد از درگذشت خواجه محمد رفیع عده ای از اهالی پسر بزرگتر او را به نام خواجه محمد شفیع جانشین مقرر داشتند. خلعت و رقم کلانتری از فتحعلی خان برایش رسید اما چون از عهده امر دیوانی بر نیامد و انتظام شهر در خود ندید پس از ۴ ماه استعفا داد بعد از او خواجه عبدالنور پسر خواجه عبدالواحد با حمایت جمعی از کدخدایان به کلانتری انتخاب شدند. او جوانی رشید بود و مدت ۸ ماه کلانتری اوز به عهده داشت که در مصاف با سارقین به ضرب گلوله به قتل رسید. مجددا میر عبدالهادی با تصویب حکمران لارستان که در آن موقع نصیر الملک بود به کلانتری اوز منصوب و با اتباع خود از بیرم به اوز مراجعت و کلانتری اوز به عهده گرفت ولی در آن سنوات از سال ۱۲۸۷ لغایت ۱۲۸۹ به واسط قحطی شدید شلوغ کاری ایلات تمامی شهر و قراء گرمسیر از آبادی و رونق افتاده و هزاران نفر از ترک و تاجیک در گذرگاه ها بدون کفن و دفن طعمه حیوانات گردیدند. گندم و جو حکم کیمیا داشت برای فقرا و بیچارگان از کراچی وسیله تجار داخله و خارجه برنج فرستاده می شد و بین آنان توزیع می نمودند و قالب قوت فقرا هسته خرما و آش اهلوک بود.
شیره پزخانه سنتی اوزکه از ۷تای گذشته هنوز دوتای آن وبه مدت۲۰روزدرسال فعالیت دارند
اما حادثه مهمی که در زمان میر عبدالهادی به وقوع پیوست چنین نقل قول می کنند که در سالی که مملکت ایران تحت اوامر حکام مستبد در هرج و مرج و چپاول سپری می کرد. رعایا و ساکنین هر بلاد به جان هم افتاده اموال یکدیگر را مباح دانستند و قانون بر بریت اجرا می شد. رئیس ابراهیم بیغردی که مردی متهور و بی باک دنباله رو شر و دعوا بود با میر عبدالهادی از در مخالفت در آمد و در معرکه برازجان (برزگو) با تفنگ چیان اوز رو در رو شد در این زد و خورد میر شکار محمد شریف ابول مقتول گردید. پس به حیله دیگری پرداخت افرادی که از اوز با میر عبد الهادی مخالف بودند را نزد خود خواند و آنها را با خود همراه کرد از جمله فردی به نام قاید محمد پسر قاید عبداله که به تزویر و تهور معروف بود دستور داد پیش قراوال جمعیت خودش باشد در نیمه شبی در نزدیکی اوز فرود آمدند دسته جاتی از تفنگ چیان برگزیده به هدایت قائد محمد به جهت بستن و محلات گسیل داشت تا به موقع راه را بر اهالی به بندند از چوپ درخت گز چوب بستی ساختند و جمعی را مامور بدوش گرفتند و به دیوار تکیه دادند که به محض گرفتن قلعه همگی هجوم به ولایت آوردند اما از آنجائیکه لطف الهی شامل احوال مردم مسلمان اوز بوده هرگز این اجازه به اوباش برای اجرا احکام پلیدشان داده نشد و یکی از این گروه به نام محمد زیارمی از چوب بست بالا رفته خود را به کنگره حصار قلعه می رساند یکی از نگهبانان قلعه به نام میر عبدالغفور میر صالح در حالی که تفنگ به دوش داشت سر از برج در آورده. نظرش به یک نفر می افتد که بر حصار سوار است بدون صدا تفنگ را به سوی اودراز و ماشه را می کشد فوراً او سرنگون و به پایین حصار می افتد که جارچی و کشیک چیان از برج و بارو قلعه نعره دشمن بکوش اهالی می رسانند.
درمانگاه شماره یک اوز(ساختمان زیبای آزمایشگاه آقای خلوتی هم درآن ساخت شده است)
چون در آن زمان اهالی تمام مسلح بودند عرض آواز و سرو صدای جارچی در محل قلعه حاضر می شوند و می بینند که یک نفر مجروح افتاده است بس از سوال و جواب جان می سپارد بلافاصله تفنگ چیان دشمن را دنبال آنان نیز تا دو منزلی از ولایت ایشان متفرق می شوند اموال و ادواتشان بجا گذاشتند و یا خواری متواری می شوند. مرد زیارمی کشان کشان به چاه پیش انداختند ولی قاید محمد پیش قراوال به چنگ مامورین گرفتار شد و به حبس انداختند پس از بازجویی و اقرار به تقصیر و گناه هر دو چشم او را از حدقه بیرون آوردند می گویند قاید مذکور تا سنه ۱۳۲۰ ق در حیات بوده اما بعد از واقعه به طور کلی ندامت حاصل کرد تا عمر داشت راه تقوی پیش گرفت و در مجالس مشایخ نقشبندیه به حاضر می شد. در سال ۱۲۹۰ حاج محمد دهباشی که مفلوج گردیده بود و قدرت حرکت نداشت به همراهی و اقدامات میر عبدالهادی در احداث مسجد کمک نمود و آن را به اتمام رسانید و در حال حاضر به مسجد دهباشی معروف است. کلانتری میر عبدالهادی در سال ۱۲۹۲ خاتمه یافت و وی چندی بعد در قریه کوره به رحمت خدا پیوست اولاد او مدتی در گراش سکنی نموده و بعدا به اوز مراجعت کردند.
عبداله کمالی
لینک کوتاه:
دیدگاه بگذارید
آقای کمالی ممنون و سپاسگزاری میکنم از نقل گذشته اوز خداکند جوانان اوزآنرا بخوانند
تشکرمیکنم پس از چندروز وقفه سایت را فعال کردید