برگی از تاریخ شکل گیری دانشگاه آزاد اسلامی قسمت ۱۵
عبدالعزیز خضری:
سال ۱۳۵۵ بود با خودرو وانت فولکس و رانندگی پرویز پیشداد، راننده وقت بیمارستان خاتم الانبیا(ص) در جاده اوز-فیروزآباد راهی شیراز بودیم. دانیال کرد رستمی، حسابرس جمعیت شیر و خورشید سرخ وقت استان فارس، که حسابدار ورزیده ای به نظر می رسید و هر از گاهی برای بررسی حساب ها به اوز می آمد، از سرنشینان خودرو بود. راننده زیاد سیگار می کشید. حسابرس که آدمی مسن بود توصیه کرد کشیدن سیگار را ترک کند. پیشداد جواب داد چندین بار کوشش کرده اما موفق نشده است و نمی داند چکار کند.
کرد رستمی که دوستی دیرینه با مرحوم خواجه عبدالحمید نامور، مسئول حسابداری وقت داشت و موقع حسابرسی سعی می کرد کسی سر از کارش در نیاورد گفت: خودم چنان معتاد به کشیدن سیگار، چپق و قلیان بودم که حتی شبی دو بار برای استمعال دخانیات بیدار می شدم.
وی خاطرنشان کرد:
به دنبال چند بار تقلا نهایتا عزمم را جزم و تصمیم به نکشیدن گرفتم و الان ۲۰ سال است که لب به سیگار و … نزده ام.
پیشداد پرسید، چگونه؟ جواب شنید یک مثقال غیرت.
بنابراین برای ترک عادتی باید مصمم بود با اراده ای به اندازه «یک مثقال غیرت».
اما با بیان مقدمه بالا هیأت که در سه رفت و آمد داخلی و خارجی نتوانسته بود کمکی برای دانشگاه بگیرد نگارنده را با چالش فکری روبرو ساخته بود به خصوص که بیش از هر چیز امکان ریزش اعضای هیأت امنا بوجود می آمد.
بعضا اصرار به دریافت وام از بانک را پیشنهاد می کردند. پیگیری برای این کار تا مرحله مجوز از سوی دانشگاه آزاد اسلامی صورت گرفت اما چون زمین سند ثبتی نداشت، معوق ماند.
با وجود این تنگناها، دانشگاه اقدامات معمول خود را به ویژه با ترتیب نشست های هم اندیشی با هیأت اجرایی و اقشار مختلف ادامه داد.
با حضور جمعی از بانوان ساکن خارج به ویژه اعضای هیأت امنا (خالده اسماعیلی، فوزیه خضری، عایشه فقیهی پور، پوران نجم دینی، صدیقه پیرزاد) مصوب شد جلسه ای با حضور بانوان مختلف تشکیل و از آنان برای اطلاع رسانی و تشریح نیازمندی های دانشگاه آزاد اسلامی طلب پشتیبانی شود.
ناگفته نماند بیشتر بانوان عضو هیأت امنا در دبی از نظر مالی شاید آن چه که در توانشان بود مضایقه ای نداشتند و در همراهی با نمایندگان اوز همگام بودند. از جمله خالده اسماعیلی که اهل شعر و ادب نیز می باشد و همچنان در کنار دانشگاه آزاد باقی مانده اند. نامبردگان در حد وسع مالی کمک به دانشگاه کرده اند و بیش از هر چیز، حضور فیزیکی آنان بر روند دانشگاه تاثیر شایان گذاشته است.
ادامه جلسات مختلف کارکنان با عنوان هم اندیشی مشترک هیأت اجرایی مردم و مسئولان بی وقفه برگزار می شد تا توصیه دانیال کرد رستمی را یادآوری کند که برای رسیدن نباید توقفی به خود راه داد. نویسنده متن از وضعیت کنونی این حسابرس که اهل شمال کشور بود اطلاعی ندارد. اما جمله کلیدی اش را بیاد دارد که گفت: یک مثقال غیرت و به عبارتی پیگیر بودن و حرکت داشتن رو به جلو.
جمله ای در سال ۱۳۵۵ بیان شد، که جمله ای زیبا بود و برای طی کردن مسیر و نزدیک شدن به هدف باید غیرت داشت و پیگیری کرد بنابراین با عدم موفقیت در سه حرکت قبلی نمی بایست دلسرد شد.
خوشبختانه با وجود تالار بخشداری و علاقمندی اصغر فرودی برای ترتیب نشست ها در ۲۲ شهریورماه ۸۸ گردهم آیی اعضای هیأت امنا صورت گرفت. در آن سال ها پذیرش دانشجو از طریق کنکور صورت می گرفت و به خاطر رایزنی های مکرر، معاون وقت مرکز آزمون سازمان مرکزی موافقت کرد دانشجویانی را که انتخاب هفتم را برگزیده اند به مرکز اوز بدهند.
وی که دکتر محمدرضا رادمنش نامیده می شد و بر خلاف رئیس مرکز مدیری خوش برخورد و مهربان بود به قول خود وفا کرد و ۲۰۰ نفر انتخاب هفتم که از تهران و شهرهای اطراف آن بودند به مرکز اوز فرستاد.
هر چند فقط یک هفتم معرفی شدگان آمدند و حدود ۴۰ نفر دانشجو قابل توجه بود. البته بعد از ثبت نام عده ای دیگر اوز را ترک و یا با داشتن پشتیبان منتقل شدند و تعداد به ۲۴ نفر رسید.
در نشست هیأت امنا با توجه به پیشرفت فعالیت ساختمانی و دریافت گزارش از سوی مهندس محمد امینی و عبدالرضا قریشی که پیکره آهنی شکل خوبی پیدا کرده بود و به گفته قریشی بالغ بر ۴۰۰ تن آهن آلات برای ۵۰۰۰ مترمربع ساختمان به کار رفته بود که در شهر اوز می توانست کاری بزرگ ارزیابی شود.
مهندس همایون نامی که ناظر کارفرما و مجری عملیات مسجد خیریه عبدالرزاق صالحی بود نیز از پیشرفت آن سخن گفت.
اما از آمدن دانشجویان انتخاب هفتمی نوشته شد. شیراز بودم که دکتر اسعد زاهدی رئیس دانشگاه آزاد اسلامی واحد لارستان تماس گرفت و خبر داد فردا به اتفاق شیخ عبدالقادر فقیهی که در تهران به سر می برد قرار است ساعت ۱۲ به ملاقات دکتر عبداله جاسبی رئیس سازمان مرکزی برود.
جایی یادداشت نکردم ولی احتمالا تابستان همین سال(۸۸) بود تلفنی از رابعه بهبین، مدیر آموزش، خواستم شرحی بنویسد و به هر طریق بفرستد شیراز تا خود را به تهران برسانم.
وی به اتفاق مهندس ناصر خضری نامه را آماده و با راننده اتوبوس ارسال کردند.
ساعت ۲۰ در پایانه کاراندیش نامه را تحویل گرفتم و خود را به فرودگاه رساندم. متاسفانه جایی در آخرین پرواز نصیب نشد و اصل نامه تحویل کسی دادم و با پرداخت هزینه خودرو خواستم آن را به هتل مارلیک محل استقرار دکتر زاهدی برساند که نامه را رسانده بود.
حامل نامه اول صبح تماس گرفت و گفت نامه را تحویل راننده داده و مبلغ سه هزار تومان اضافی پیشش است جواب دادم حلال شما و مختارید تصمیم بگیرید.
این را نقل می کنم که بعضی افراد ناآشنا چه خدمات خوبی از خود بروز می دهند و برای باقی مانده وجه بیت المال حساس هستند.
شیخ و دکتر زاهدی، دکتر جاسبی را ملاقات کرده بودند و دست آورد آن موافقت رئیس سازمان با دادن رشته علوم قضایی که در نامه درخواست شده بود و به خاطر این موافقت، مرکز آزمون دانشجو به اوز داد.
برای این که همکاران جدا از وظیفه ای سازمانی که عهده دار می شوند تجربه ارتباطی را فرابگیرند سعی می شد به جاهای مختلف اعزام شوند و یا به نوبت جلسات هم اندیشی را مدیریت کنند و به جای رئیس دانشگاه در صدر نشینند. کارکنان جوان زود جا می افتادند و به دانشگاه دلبسته می شدند و اعتقاد پیدا می کردند و مهمی که همچنان ادامه دارد و در چنین حالتی کادر جوان دانشگاه برای بیشتر دانستن دنبال خواسته مقام بالاتر نمی ماندند هر چند برای حفظ چنین روحیه ای همچون نهال کاشته شده می بایست انگیزه های لازم وجود داشته باشد.
آن موقع ناهار دانشجویان را که بیشتر غیر بومی بودند ناصر خضری زحمت می کشید و از آشپزخانه دانشگاه آزاد لار غذای آماده می آورد و خود در اختیار دانشجویان قرار می داد.
کار آزاد شدن زمین دانشگاه که شعبان علی تیرزن وکالت گرفته بود زمان بر می شد و هر از گاهی اعلام هزینه می کرد.
تشکیل مرتب جلسات و قول کمک مالی که در سفر خرداد ماه ۸۸ هیأت به دبی دریافت شده بود هیچ یک به واقعیت تبدیل نشد. از سویی چشم انداز گشودن راهی به پردیس و وجود تپه ناهموار سمدو از دیگر مواردی بود که نیاز به اقدام داشت.
از مهندس کراماتی شهردار و نایب رییس هیات امناء تقاضا می شد به مرور با ماشین آلات شهرداری بخشی از نخاله های تپه را بردارد و در زیرسازی بولوار و جاهای دیگر به کار بگیرد و جواب داده می شد نخاله ها خاک رس و قابل استفاده نیستند و از سویی خاک رس با لودر قابل جابجایی نیست و نیاز به بلدوزر و سنگ شکن است و دیگر این که دانشگاه آزاد خارج از محدوده شهری است.
چنین جوابی یعنی هیچ.
۲۷ مهر ماه سفری کوتاه به دبی صورت گرفت. البته روز ۲ آبان ماه ۸۸ برگشتم و در پی این سفر سه روزه شیخ با سفر نمایندگان هیات به دبی در اواخر آذرماه یا دی ماه ۸۸ که مصادف با سال جدید میلادی بود موافقت کرد و گفت جلسه عمومی ترتیب می دهد.
جلسه با حضور هیأت امنا در دبی برگزار شد. در آن جلسه از ساخت پایگاه خبری پیام دانش استقبال شد و شیخ، اسامی نمایندگانی که قرار بود از اوز بیایند را خواستار شد تا اقدام به صدور ویزا کنند. در رابطه با پایگاه خبری حرف به میان آمد. کار آن را رابعه بهبین و مرجان شرفی انجام می دادند ولی به خاطر پشتیبانی ضعیف هر از گاهی از دسترس خارج می شد به هر حال در بازگشت و در جلسه هیأت اجرایی روز ۳ آبان ۸۸ با شرکت محمدصدیق پیرزاد، احمد خضری، عبدالرضا قریشی، مهندس هادی صدیقی و ناصر خضری، جریان سفر دبی و موافقت هیأت دبی و عبدالقادر فقیهی مطرح شد.
محمدصدیق پیرزاد، رئیس هیأت امنا گفت:
تصمیم گرفته بودم بعد از این به دبی نروم ولی با این اوضاع و تلاشی که می شود نباید خود را کنار بکشم.
او افزود:
این بار بایستی نیکوکارانی پیدا کنیم یا به تنهایی و یا به صورت وام، پول مورد نیاز را در اختیار بگذارند.
در این نشست و با حضور حاج فاطمه نظری، محمدصدیق پیرزاد، احمد خضری، حاج محمدشریف کریما، مهندس محمد امینی، مهندس هادی صدیقی، احمد صمدانی و عبدالرضا قریشی پیشنهاد سفر شد.
قریشی گفت صدور ویزای هیأت با من.
در جلسه تصویب شد بنر بزرگی به همراه دفترچه عملکرد دانشگاه به صورت رنگی تهیه شود و آن هم قریشی گفت در لار آشنایی دارم که می دهم سریع آماده کنند.
صدور مجوز برای گرفتن وام دو میلیارد تومانی از بانک ملی با نامه دکتر عبداله جاسبی به تاریخ های ۱۷/۰۸/۸۸ و ۲۴/۰۸/۸۸ به نام نویسنده متن در مسئولیت دانشگاه و بانک ملی صادر شد ولی چون زمین ثبتی نبود اقدامی صورت نگرفت.
اسناد مالی حساب شهریه با دو امضا روسای واحد لارستان و مرکز اوز در روی چک ها قابل پرداخت بود.
رفت و آمد به لار سخت و هزینه بر می شد و خوشبختانه با درایت زاهدی رئیس واحد لارستان در تاریخ ۰۴/۰۹/۸۸ تفویض اختیار شد و راقم بلافاصله مرجان شرفی که اینک حدود یک و نیم سال از خدمتش می گذشت و تقریبا به جریان مالی آشنایی خوبی پیدا کرده بود را به بانک ملی معرفی کرد و کارگشایی مثبتی در عملیات مالی بوجود آمد.
با هماهنگی اسحق خضریان تاریخ سفر به دبی مشخص شد.
رابعه بهبین طراحی بنر و دفترچه معرفی دانشگاه را انجام داد و تحویل عبدالرضا قریشی داد تا در لار و نزد آشنایش آن را آماده کند. ده روز قبل از سفر خبری از آماده شدن آنها نشد وقتی خود به محل سفارس مراجعه کردم ملاحظه شد اقدامی صورت نگرفته و مدیر مربوطه گفت درخواست پیش دریافت کرده ایم و چون اجابت نشده کاری نکردیم.
مبلغی پرداخت شد و پیگیر صدور ویزا برای همراهان (محمدصدیق پیرزاد، احمد خضری، احمد صمدانی، عبدالرضا قریشی که نهایی شده بودند )شدم. چون قریشی از طریق پیرزاد سفارش داده بود خودتان زحمت صدور ویزا را بکشید سریع به اسحاق خضریان مدیر وقت بیمه جمهوری اسلامی دبی تماس گرفته شد و وی جواب داد الان از شیح می پرسد و دقایقی بعد تماس گرفت و خواست تصاویر گذرنامه فرستاده شود و خوشبختانه سه روز بعد ویزا دریافت شد.
حاج فاطمه نظری و نویسنده از اعضای هیأت اعزامی به دبی بودند که ویزای اقامتی داشتند. صبح بعد از ظهر ۱۵ آذر ۸۸ با خودرو محمدصدیق پیرزاد عازم بندرعباس شدیم و شب را در منزل مهندس بیژن پیرزاد ماندیم تا فردا ۱۶ آذر ماه با پرواز ایران ایر بندرعباس را به مقصد دبی ترک نماییم.
لینک کوتاه:
آقای خضری مستند سازی جریان ارتقا دانشگاه آزادازکار های خوب شماست اما در این مستند شما نوشتید من شیراز بودم واز آقای ناصرخضری وخانم بهبین خواستم نامه بنویسند و بفرستند و من نامه را در فرودگاه شیرازدادم مسافری تا بفرستد هتل مگر نامه را نمیشد با فاکس و ایمیل فرستاد من فکر کنم کمی بزرگنمایی شده باشد