برگی از تاریخ شکل گیری دانشگاه آزاد اسلامی اوز قسمت چهل و ششم
عبدالعزیز خضری: هفتم اردیبهشت ۹۶ در حال پرواز از لار به دبی به اتفاقات گذرانده شده در این مدت فکر می کردم. این که فروردین یکی از پرکارترین ماه های سال نه تنها برای همکاران بلکه برای هیأت اجرایی امنای دانشگاه نیز بود و وضعیت دانشگاه در موقعیتی قرار داشت که از درآمد خود هر چند غیرقابل توجه، اما توانسته بود در بخش های عمرانی، تاسیساتی و تجهیزاتی استفاده نماید و اینک علاوه بر اتمام نمای بیرون ساختمان فازهای ۳ و ۴ شامل طبقه دوم و بولوار دانشجو نیز همزمان کار می شد، ضمن آن که فعالیت عمرانی روی بولوار، میدان و محوطه از اهمیت برخوردار بود با این حال اتمام کل طبقه اول در اولویت قرار داشت.
نگارنده وقتی به دبی می رفت، متاثر از تحولات این شهر، به دور از هر ساخت و ساز اضافی به تکمیل ساختمان، محوطه و مضاف بر آن زیباسازی دانشگاه که اقدامی مشترک با شهر نیز محسوب می شد، فکر می کرد.
تجربه کار در بیمارستان، راقم را به این باور رسانده بود که بایستی بهره برداری حداکثری از ساختمان بوجود آید و از نیروی انسانی معقول اما کارآمد بهره برده شود.
خوشبختانه کارکنان جوان دانشگاه از دانش فنی برخوردار هستند و در نشست های هم اندیشی به دور از شعار بر ضرورت مشتری مداری اعتقاد و تاکید دارند و همین موجب شده یک مجموعه هماهنگ شکل بگیرد.
شهر دبی به عنوان تحقیق میدانی برای نویسنده متن به حساب می آمد که می شد با امکانات حداقلی از آن در ساخت دانشگاه آزاد الگو گرفت و با این دید به خود جرات می دادم با نیکوکاران از نیازمندی ها بگویم و اعتماد به نفسم وقتی بیشتر می شد که دانشگاه آزاد به کانونی فراگیر در ارتباطات مردمی تبدیل شده بود و در مهمترین ورودی شهر بخش عمده ای از تپه تنب سمدو با وضعیت نابهنجار که هنوز هم در جنوب غربی و تمام قسمت های شمالی آن(اوز به گراش) پابرجاست جایش را به زمینی مسطح با بولوار در حال ساخت داده بود.
بنابراین عملیات در تنب سمدو طرحی فرا دانشگاهی و بیشتر مربوط به شهر می شد.
البته شورای اسلامی دور چهارم و شهرداری با هزینه کردن در طرح دوبانده کردن راه اوز به گراش سهم زیادی در امنیت جاده ایی به عمل آوردند و شاید بیشتر خود را متعهد نمی دانستند و یا پولی نداشتند که بخواهند وارد شوند و از سویی چون تنب سمدو خارج از محدوده خدمات شهری محسوب می شد، آینده نگری را فدای مسئولیت احتمالی که دامنشان را می گرفت نکردند و آن را در اولویت کار خود قرار ندادند.
ولی شورای دور چهارم و شهردار مهندس نوید خادم پور حتما حالا که سه سال از آن تاریخ می گذرد می توانند خوشحال باشند با اختصاص آن پول(۵۰۰ یا ۷۰۰ میلیون تومان) چه خدمت بزرگی به مردم، شهر، زیبایی و امنیت جاده ای کردند چرا که قبل از آن در شیب تنب با دیدی محدود و دو طرفه بودن جاده شاهد تلفات جانی بوده ایم.
البته بعضا شنیده می شود، اقدام مهندس نوید خادم پور و عبدالله کریمی، شهرداران سابق برای ادامه بولوار خلیج فارس و تخصیص اعتبار، چون خارج از محدوده شهر محسوب می شده است تخلف به حساب می آید ولی به نظر می رسد این کار آن قدر در قالب قانون قابل دفاع باشد که خدای نخواسته شاکی در پی نداشته باشد.
و اما فرود هواپیما مرور ذهنی ام را متوقف و پس از گذراندن تشریفات خروج و استقبال، فرودگاه دبی را به سمت منزل(مرحوم حاج محمدرضا کمالی) ترک کردم.
عبدالقادر فقیهی خارج از دبی به سر می برد بنابراین شنبه ۹ اردیبهشت در دومین روز سفر یک هفته ایم به دفتر محمد و عبداله شیخ محمدرفیع فقیهی، محمد و عبدالرحمان خضری رفتم. آن جا در ردیف اولین مکان هایی قرار دارد که در هر بار سفر به آن مراجعه می کنم. البته در مراجعات حساس و مترصد بوده و هستم تا مدتی طولانی نمانم تا نه حوصله میزبان سر برود و ایجاد مزاحمت کرده باشم و نه شان مهمان در مسئولیت رییس دانشگاه مورد سئوال واقع شود.
در ادامه محمد نامی و همشهریان دیگر را ملاقات کردم و ناهار دعوت احمد خضریان در یک غذاخوری افغانی با نام کابان بودم و عصر با وجودی که احساس می کردم به سختی قادر ورود به مغازه ای هستم چند جا رفتیم.
یکشنبه اولین جا به مغازه حاج محمدرسول فتحی که پیرمردی باسواد، شوخ و خوش تعریف بود رفتم.
وی بیش از هر وقت دیگر از شهر و دانشگاه پرسید البته نسخه ای از مجله با پیام دانش اوز تحویلش دادم به خوبی استقبال کرد و به تمجید پرداخت و پرسید: در اوز نشر می شود و وقتی با جواب مثبت روبرو شد، خشنودی اش دو چندان گردید و بعد به دانشگاه پرداخت و گفت: نیاز به کمک هم دارید؟ از خدا می خواستم چنین سئوالی پرسیده شود، جوابم معلوم بود و بلافاصله خواست نیتش را در صورت نیکوکاران ثبت کند و خاطرنشان کرد:
امروزها زیاد از دانشگاه آزاد گفته می شود و کسانی که صحبت می کنند به خوبی از آن یاد می کنند. وی افزود خیلی دلم میخواهد بیایم و دانشگاه را از نزدیک ببینم. شنیدن چنین حرف هایی و آن هم از سوی یک شخص خوش قلب، نویسنده را سرذوق می آورد.
رفت و آمدها ادامه می یافت. دانشگاه این بار نیز مشمول مساعدت برادران بارور قرار گرفت و پس از آن شرکت در مراسم عروسی دختر اسحق خضریان از برنامه هایم بود. با سپری کردن روز جمعه، شنبه ۱۶ اردیبهشت ۹۶ از طریق فردوگاه لارستان به ایران برگشتم.
طبق معمول با بازگشتم از دبی صبح ۱۷ اریبهشت ۹۶ با همکاران نشست برگزار کردم و در خصوص کمک مردمی بالغ بر شصت میلیون به دانشگاه صحبت کردم و در مورد چگونگی برنامه ریزی برای برپایی همایش با حضور دکتر سیما فردوسی کارشناس مسائل خانواده و شناخته شده کشوری که مردم تا آن روز استقبال چندانی برای تهیه بلیت شرکت در همایش نکرده بودند گفتگو به عمل آمد.
بلافاصله بعد جلسه هم اندیشی با کارکنان از همان موقع تحرک همگانی برای تشویق جمعیت برای شرکت در برنامه دکتر سیما فرودسی آغاز و مکان های که برای ارائه بلیت با دانشگاه همکاری می کردند معرفی شد.
بهای ورودی بیست هزار تومان تعیین شده بود و علاقمندان اقدام به تهیه بلیت می کردند.
امکان داشت به خاطر نرخ، تمایل علاقمندان تا روز قبل از مراسم کم باشد ولی خوشبختانه ۲۷۰ نفر در اولین روز به تالار آمدند شاید ۲۴۰ بلیت فروخته شده بود. با توجه به تجربه حضور دکتر سیدمحمود انوشه که در مراسم روز دوم استقبال بیشتری شد
برای دکتر فردوسی همین اقدام را صورت دادیم اما فقط ۲۰ نفر حضور پیدا کردند و با توجه به فروش بلیت در دو همایش،
دانشگاه متضرر و دکتر فردوسی حاضر به دادن هیچ تخفیفی نشد و حتی از درآمد مشاوره های خصوصی که پول خوبی هم گرفت سهمی برای دانشگاه قایل نشد. ولی همان گونه که اهداف دانشگاه در راستای تعامل، مشارکت و آگاهی بخشی همگانی در آموزش های ساختاری است و کمک های نیکوکاران نیز برای این منظور صورت می گیرد، از آمدن این استاد معروف دانشگاهی و تلویزیونی راضی بودیم
و موقع بازگشت دکتر فردوسی به تهران، لوحی یادبود از حضورش در اوز به وی داده شد.
لینک کوتاه:
دیدگاه بگذارید