دستان پناه چراغ به قلم بدریه جوکاری
.
بدریه جوکاری، نویسنده
انگار انقلابی شد اصلا در چینشهای سیاسی مناطق خودمونی زبان جنوب فارس. یکباره بانویی در کسوت بخشدار خنج قد علم کرد و دست مردانگی به سینه زد. و چه قصه دردناکی است که برای به رخ کشیدن قدرت باید مرد باشی، حتی اگر زنی. سپس دیدیم که چگونه مردم دست گذاشتند روی بانوان در پنجمین دوره انتخابات شورای شهرها. لار، گراش، اوز، بنارویه، بیرم و از آن سو لامرد عزیز، لامرد دوست داشتنی، که یک زمانی تکهای از جان ما بود. هر شهر یک بانو. هر شهر یک معتمد. هر شهر یک مادر، یک دلسوز، یک کسی که به دور از نگاهها و قیدها، به دور از خط کشیهای حزبی و رنگهای مردانه تعفنآور و جاه طلبانه، به دنبال ساختن است. ساختن در عین سوختن. چنانکه یک معلم و فراتر از آن یک مادر.
میشد سادگی را در نگاهشان دید، عکسهای چهارنفرهای که چاپ میشد یا در رسانههای برخط منتشر. سال اول بانوان شمشیر را از رو بستند. اوز ریاست، بنارویه نیابت و گراش سخنگوی بیسیاست را برای بانوان شورایی تحفه آورد. و چه زیبا است بیسیاست باشی آنگاه که سیاست تو را با هزار دست نیرنگ باز آلوده میکند. اما سیاست بازی عادلانهای نیست. یک سال گذشت و ورق برگشت. دست قضا یا دستهای آستینهای دکمهدار و یقههای بسته دیپلماتی، آنان را به سمت صندلیهای انتهایی سالن هدایت کرد. حالا اثر کمتری از آنان بر نوشته و حرفها باقی مانده است.
گهگاه صدایی، نجوایی، به گوش میرسد. گزارشاتی مرقوم است در محاکم قضایی. گاهی عصبانی میشوند، فریاد میکشند، گریه میکنند حتی و یادشان میرود زیر بار ستمها و نگاهها باید محکمتر از اینها بود. کاری نمیشود کرد، «دستان باید پناه چراغ گرفت». دارم خدا خدا میکنم شما هم این ضرب المثل خودمونی به گوشتان خورده باشد. یا اگر نه بگذارید مثال بهتری بزنم. «دست به عصا باید راه بروند». محافظهکار و مسکوت. این قاعده زن بودن است. باید سکوت کرد حرف نزد. اینگونه است که در تمام تعاریف غربی و شرقی از زن، نجابت و متانت با زیر بار ظلم سکوت کردن مرز بسیار باریکی مییابد که عموما خود زنها هم از تشخیص آن عاجزند.
ممکن نیست در ما دلسوزی و عطوفت همراه با خشونتها و عصبیتهای جاهلانه همزیستی کند. نمیتوان عاقلانه دیگران را برای رسیدن به سود و گریختن از زیانهای شخصی، زیر پا له کرد و همزمان فریاد عدالت و دادخواهی برآورد. البته چرا میشود. کمی که فکرش را میکنم میبینم میشود. فقط کمی سیاست میخواهد. پیچیدگی میخواهد. چنانکه استاد فریدون صدیقی پای تخته به اصرار و موکد میگفت: «دروغ و دبنگ ساختن میخواهد، تا آنجا که خودت هم باورت بشود».
آمده بودند چشم زمستان را کور کنند که های بهار آمده، سبز سبز. هر کسی به زمستان دل بسته بیاید پهلوی آفتاب بنشیند. بیاید طراوت را در نگاه کنجشک بو بکشد. بیاید از سبزههای گره زده آویزان شود و در نازکی زنانه احساس پیچ و تاب بخورد. اما گذشت و چه زود پاییز دستبرد زد به این بهار. حالا کنار دودلیها قد خم میکنند. سرما اوج گرفته است. در خود کز میکنند و میدانند که دستشان نباید از پناه چراغ کنار برود.
لینک کوتاه:
زیبا ومتین نوشتید امیدوارم زنانیکه مورد حمایت مردم قرار میگیرند قدر اعتماد مردم بدانند ومثل بخشدار زن خنج دست مردانگی به سینه بزنند بیشتر زنها عاشق کار وخدمتند ولی بعضآ نازک نارنجی وزود رنج فوری میخواهند قهر کنند وچنین چیزی با فونداسیون اداری ایران جور نیست بله خود خانم خوش قلم درست نوشتند چاره ای نیست جز اینکه زنان دست مردانگی برسینه بزنند وبا تحمل استقامت و پایداری کنند خود بجنگ نروند بلکه با حوصله حمله را به کمک موکلان خود درپشت خطهای دیگر بعقب برانند یا قبل از رسیدن به خط مقدم متوقفش کنند من مقالات شما را درمجله… ادامه »
دستان شما درد نکند خانم جوکاری زنان بایستی همت کنند تا نفرات بیشتری از زنان درشوراهای شهرهای خودوارد کنند
«دروغ و دبنگ ساختن میخواهد، تا آنجا که خودت هم باورت بشود». شیرزن بناره اینقدر دروغ و دبنگ رواج داره که بسختی میشه راستی رو از راستگوتران آدمای بتعداد انگشتون دست باور کرد
برای احقاق حقوق بانوان راهی جز مشارکت گستردهتر زنان برای کاندیداتوری وانتخاب بیشتر زنها در میان اعضای شورا نیست دراین حالت است که زنها قادر خواهند بود درریاست شورا باقی بمانند
حضور حداقل یک بانو در شورای شهر لازممیباشد زیرا بسیاری از مشکلات بانوان از طریق نمایندگان بانوان راحت تر به سمع و نظر مسولین میرسد و انعکاس پیدا میکند و باید از حقوق بانوان در سطح شهر دفاع کنند